بسم الله الرحمن الرحیم
فهرست مقاله
- پیشگفتار.
- بریر بن حضیر، سید القراء.
- عَمْرو بن قرظة الانصاری، نامه رسان امام حسین (ع).
- سعید بن عبد الله حنفی، به خدا قسم تو را رها نمیکنیم.
- برادران جابری، اشک ایثار برای امام زمان (ع).
- حنظلة بن اسعد.
- عابس و غلامش شوذب، اگر از نفسم و خونم، چیزی عزیزتر بود فدایت میکردم.
- جون غلام سیاه پوست، شهید با جسد معطر.
- سوید بن عمرو، آخرین یاران شهید کربلاء.
پیشگفتار
اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي شَفَاعَةَ الْحُسَيْنِ يَوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لِي قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَكَ مَعَ الْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ الَّذِينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ- دُونَ الْحُسَيْنِ (علیه السلام) صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِين
علامه عسکری در عزاداریهای عاشوراء این سنت را میپسندیدند که به زوایای کمتر شناخته شده عاشوراء پرداخته شود و رسانه مرکز به تأسی از ایشان، به معرفی الگوهای جاودان، شهیدان کربلاء، یاران حضرت اباعبدالله (ع)، میپردازد. اصحابی که کمتر به آنها پرداخته شده. آن هم با اقتباس از جلد سوم کتاب «معالم المدرستین» که قیام اباعبدالله الحسین (ع) را بررسی میکند.
اگر خواستید مقتل امام حسین (علیه السلام) و تحلیل قیام ایشان به قلم علامه عسکری را مطالعه کنید، به جلد سوم کتاب «معالم المدرستین» رجوع کنید. ما در این مقاله ده تن از آنها را گلچین کرده (آنهایی که کمتر شناخته شدهاند)، و به شرح حال آنها میپردازیم.
بریر بن حضیر، سید القراء
بریر در یک نگاه
نام: بریر بن حضیر
لقب: سید القراء کوفه (معلم قرآن در مسجد جامع کوفه)[۱]
از یاران امام علی (ع) و امام حسن (ع) و از شهیدان کربلاء در رکاب امام حسین (ع)
رخداد شب عاشورا
بعد از گذر عصر تاسوعا و ورود به شب عاشوراء، امام حسین (ع) و اصحاب ایشان، همه شب را برای نماز و استغفار و دعاء و تضرع، به پا خاستند. ضحاک بن عبد الله مشرقی (از شاهدان آن شب) میگوید: «اسب سوارانی از لشکر عمر بن سعد که ما را زیر نظر داشتند، از کنار ما گذشتند در حالی که امام حسین (ع) این فراز از قرآن را تلاوت میکرد:
«وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ، إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ. ما كانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّب؛
آنها که کافر شدند، (و راه طغيان پيش گرفتند،) تصور نکنند اگر به آنان مهلت مىدهیم، به سودشان است! ما به آنان مهلت مىدهیم فقط براى این که بر گناهان خود بیفزایند؛ و براى آنها، عذاب خوارکنندهاى (آماده شده) است! چنین نبود که خداوند، مؤمنان را به همانگونه که شما هستید واگذارد؛ مگر آنکه خبیث را از طیب جدا سازد (آلعمران: ۱۷۸-۱۷۹).»
مردی از آن سواران نگهبان، این فراز را شنید و گفت: «ما قسم به رب کعبه طیبانی هستیم که خدا ما را از شما تمییز داد.» وی را شناختم و به بریر گفتم: «میدانی این کیست؟»
گفت: «نه.»
گفتم: «او ابو حرب سبیعی عبد الله بن شهر است. فردی دلقکمنش و بیکاره و [در عین حال] مردی بزرگ و شجاع و دلیر است. گویا سعید بن قیس او را برای جنایتی حبس کرده بود.»
بریر به آن شخص گفت: «ای فاسق! خدا تو را در زمره طیبان قرار میدهد؟!»
ابو حرب به او گفت: «تو کیستی؟»
گفت: «من بریر بن حضیر هستم.»
ابو حرب گفت: «انا لله [باورش] برایم سخت است. هلاک شدی به خدا قسم. هلاک شدی به خدا قسم. ای بریر!»
بریر گفت: «اصلاْ برای تو مقدور هست که بخواهی از گناهان بزرگت توبه کنی؟ به خدا قسم این ما هستیم که از طیّبانیم ولی این شمایید که از خبیثان هستید.»
ابو حرب با تمسخر گفت: «و من از شاهدان [صدق گفتارت] هستم.»
من [راوی] گفتم: «وای به حالت! معرفتت سودی به حالت نداشت؟!»
ابو حرب گفت: «فدایت شوم! چه کسی یزید بن عذرة العنزی را همراهی کند [و] او اینجا با من است.»
بریر گفت: «خدا فکرت را قبیح گرداند. به هر حال تو سفیه هستی!»
از ما روی برگرداند و رفت.[۲]
بریر، از نخستین داوطلبان جنگ
عمر بن سعد به طرف سپاه امام حسین (علیه السلام) حرکت کرد، سپس صدا زد: «ای ذوید! پرچمت را بیاور!» ذوید پرچم را آورد. عمر تیر را در کمان گذاشت و پرتاب کرد و گفت: «شاهد باشید که من اولین کسی هستم که [تیر] را پرتاب کردم.»
در همین حال درگیری بین دو لشگر با تیر اندازی از دو طرف آغاز شد.
یسار، غلام زیاد بن ابی سفیان و سالم، غلام عبید الله بن زیاد جلو آمدند و گفتند: «چه کسی مبارزه می کند؟ چند نفر از شما برای مبارزه جلو بیاید.»
در این هنگام، حبیب بن مظاهر و بریر بن حضیر [ناگهان] برخاستند.امام حسین (ع) به آن دو فرمود: «بنشینید!» حضرت به عبد الله بن عمیر الکلبی اذن میدان داد. جلو رفت. آن دو به او گفتند: « تو کیستی؟ تو را نمی شناسیم! زهیر بن قین یا حبیب بن مظاهر یا بریر بن حضیر [برای جنگ با ما] بیایند.»[۳]
مقتل بریر
یزید بن معقل خارج شد و به من گفت: «ای بریر بن حضیر چگونه می بینی این که خدا با تو کرده؟»
گفت: «خدا با من به خدا قسم نیکی کرده و تو را مبتلای شر کرده است.»
گفت: «دروغ می گویی! و پیش از این دروغگو نبودی! آیا به یاد می آوری آن روزی که در جماعت بنی لوذان با تو قدم میزدم و تو می گفتی که: عثمان بن عفان فرد مسرفی بوده و معاویـة بن ابی سفیان خود، گمراه و گمراه کننده است و پیشوای هدایت و حق علی بن ابیطالب است؟»
بریر به او گفت:«شهادت می دهم که این نظر و قول من است.»
یزید بن معقل به او گفت: «و من هم شهادت می دهم که تو از گمراهانی!»
بریر بن حضیر گفت: «آیا آماده هستی که با تو مباهله کنم و بگذاریم که خداوند دروغگو را لعنت کند و اهل باطل را بکشد؟ و بعد از آن [به میدان مبارزه] خارج شوم و با تو مبارزه کنم.»
راوی گوید:هر دو خارج شدند و دست هایشان را بالا بردند تا از خدا بخواهند که دروغگو را لعنت کند و اهل حق، اهل باطل را بکشد. سپس هر یک از آن ها در میدان مقابل هم ایستادند. دو ضربه علیه همدیگر رد و بدل کردند. که در این حین یزید بن معقل ضربهای خفیف بر بریر بن حضیر وارد کرد که ضربهاش به او هیچ آسیبی نرساند. و بریر چنان ضربهای بر او وارد کرد که کلاه خودش دو نیم شد و به مغزش رسید. چنان زمین خورد که انگار از یک مکان مرتفع افتاد، و در حالی که شمشیر بریر بر سرش مانده بود. گویی [الآن] او را میبینم که شمشیر [فرو مانده در سر یزید] را تکان میداد [تا از کله او درآورد].
رضی بن منقذ از سپاه عمر سعد [وقتی مرگ یزید بن معقل را دید] به بریر حمله کرد و با او گلاویز شد. آنها لحظاتی با هم مبارزه کردند و سپس بریر بر سینهی او نشست. رضی فریاد زد: «مددکاران و دفاع کنندگان [از سپاه ما] کجا هستند؟» در این حین، کعب بن جابر ازدی با نیزه به سوی بریر حملهور شد و آن را در کمرش فرو برد و باز به کمرش زد تا آن که بریر را از روی رضی بن منقذ به زمین انداخت و ضربه طوری بود که سر نیزه در کمر بریر فرو رفته بود. سپس با شمشیر روی آورد و او را به شهادت رساند.[۴]
عَمْرو بن قرظة الانصاری، نامه رسان امام حسین (ع)
عمرو بن قرظه در یک نگاه
عنوان: عمرو بن قرظة بن کعب انصاری
پدر: قرظة بن کعب که در زمان خلافت امام علی (ع) والی کوفه بود.
نامه رسان امام حسین (ع)
تصور کنید در حضور امام حسین (ع) باشید و حضرت به شما اعتماد کند و نامهاش را به شما بسپارد تا آن را به جایی برسانید. چه سعادتی بالاتر از این؟
این سعادت نصیب عمرو بن قرظه انصاری شد. زمانی که امام حسین (علیه السلام) خواست تا عمر سعد را ببیند، عمرو بن قرظة را به سوی سپاه عمر بن سعد فرستاد و نامهای به او داد و امام در آن نامه خواست تا امشب عمر بن سعد ایشان را ملاقات کند. عمر بن سعد با بیست اسبْ سوار خارج شد و امام حسین (ع) نیز [حدودا] به همین تعداد آمد و امام حسین تا پاسی از شب با عمر سعد گفت و گو کرد.[۵]
اما سعادت بالاتر از آن، شهادت در رکاب امام است. در ظهر کربلا بعد از شهادت بریر، عمرو بن قرظة از طرف سپاه امام حسین (ع) وارد میدان شد. در حالی که رجز می خواند:
قَدْ عَلِمَتْ كَتِيبَةُ الْأَنْصَارِ أَنِّي سَأَحْمِي حَوْزَةَ الذِّمَارِ
ضَرْبَ غُلَامٍ غَيْرِ نَكْسٍ شَارٍ دُونَ حُسَيْنٍ مُهْجَتِي وَ دَارِي
«گروه انصار می دانند که من از حیطه حرم آل محمد (ص) حمایت می کنم،
با ضربهی جوانی که خودم و خانوادهام فدای حسین میکنم»
عمرو بن قرظة جنگ نمایانی کرد تا اینکه به شهادت رسید.
برادر عمرو بن قرظة الانصاری که علی یا زبیر نام داشت در سپاه عمر بن سعد بود. وقتی کشته شدن برادرش را دید فریاد زد: «ای حسین! ای کذّاب پسر کذّاب! برادرم را گمراه کردی و فریب دادی تا اینکه او را کشتی؟!» امام حسین (ع) فرمود: «خداوند برادرت را گمراه نکرده، بلکه او را هدایت کرده و تو را گمراه کرده است.» گفت: «خدا مرا بکشد اگر تو را نکشم یا بدون [کشتن] تو بمیرم!» سپس به سمت امام حسین (ع) حمله برد. نافع بن هلال (از یاران امام حسین علیه السلام) مقابل او قرار گرفت و با نیزه او را به زمین زد. یاران علی بن قرظه [از سپاهیان عمر سعد] او را حمل کردند و نجاتش دادند و بعد مداوایش کردند و خوب شد.[۶]
سعید بن عبد الله حنفی، به خدا قسم تو را رها نمیکنیم
سعید حنفی در یک نگاه:
عنوان: سعید بن عبد الله حنفی
از جمله اقدامات: نامه کوفیان را به امام حسین (ع) و نامه امام را به کوفیان رساند.
حامل نامه کوفیان
سعید بن عبد الله حنفی همراه با هانئ بن عروه، نامههای کوفیان را به امام حسین (ع) رساند. امام حسین (ع) نیز در جواب نامه کوفیان، نام این دو تن را در نامه مبارک خویش ذکر کرده:
«(بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ) مِنَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ إِلَى الْمَلَإِ مِنَ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُؤْمِنِينَ- أَمَّا بَعْدُ: فَإِنَّ هَانِئاً وَ سَعِيداً قَدِمَا عَلَيَّ بِكُتُبِكُمْ وَ كَانَا آخِرَ مَنْ قَدِمَ عَلَيَّ مِنْ رُسُلِكُمْ وَ قَدْ فَهِمْتُ كُلَّ الَّذِي اقْتَصَصْتُمْ وَ ذَكَرْتُمْ وَ مَقَالَةُ جُلِّكُمْ أَنَّهُ لَيْسَ عَلَيْنَا إِمَامٌ فَأَقْبِلْ لَعَلَّ اللَّهَ أَنْ يَجْمَعَنَا بِكَ عَلَى الْهُدَى وَ الْحَقِّ وَ إِنِّي بَاعِثٌ إِلَيْكُمْ أَخِي وَ ابْنَ عَمِّي وَ ثِقَتِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَإِنْ كَتَبَ إِلَيَّ أَنَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ رَأْيُ مَلَئِكُمْ وَ ذَوِي الْحِجَا وَ الْفَضْلِ مِنْكُمْ عَلَى مِثْلِ مَا قَدِمَتْ بِهِ رُسُلُكُمْ وَ قَرَأْتُ فِي كُتُبِكُمْ أَقْدَمُ عَلَيْكُمْ وَشِيكاً إِنْ شَاءَ اللَّهِ فَلَعَمْرِي مَا الْإِمَامُ إِلَّا الْحَاكِمُ بِالْكِتَابِ الْقَائِمُ بِالْقِسْطِ الدَّائِنُ بِدِينِ الْحَقِّ الْحَابِسُ نَفْسَهُ عَلَى ذَاتِ اللَّهِ وَ السَّلَامُ.»
ترجمه نامه امام (ع): «بسم الله الرحمن الرحیم. از طرف حسین بن علی به جماعت مسلمین و مؤمنین- اما بعد: هانِئ و سعید با نامههایتان به نزد من آمدند و این دو از آخرین فرستادگان شما بودند و همه آن چه را که بیان کردید و یاد آور شدید، فهمیدم. خلاصه کلامتان این است که: «پیشوائی نداریم، بیا تا شاید خدا بوسیله تو ما را بر هدایت و حق گردهم آورد.» من برادرم و پسر عمویم و مورد اعتمادم از خاندانم [مسلم بن عقیل بن ابی طالب] را به سوی شما میفرستم. اگر او برایم بنویسد که نظر بزرگان شما و خردمندان و فاضلان از میانتان همان است که فرستادگان شما آوردهاند و در نامههایتان خواندهام، به زودی نزدتان خواهم آمد إن شاء الله. به جان خود سوگند، امام کسی نیست جز حاکم [حکم کننده] به کتاب خدا و قیام کننده به قسط [عدالت] و دیندار به دین حق و کسی که نفس خود را در [اطاعت از] ذات الهی حبس کند. و السلام.»[۷]
ابراز وفاداری در کنار یاران مخلص در شب عاشوراء
هنگامی که امام در شب عاشوراء با اصحاب خود سخن گفت و به آنها فرمود:
«گمان میکنم روز [برخورد] ما با آنها فردا باشد. بدانید نظر من این است که همه شما با آزادی بروید. از طرف من عهدی بر گردن شما نیست. این شب است و شما را میپوشاند، از آن استفاده کنید و بروید. هر یک از شما دست یکی از اهلبیتم را بگیرد و در آبادیها و شهرهایتان پراکنده شوید تا آنکه خدا گشایشی ایجاد کند. که این جماعت [سپاه عمر بن سعد] من را میخواهند و اگر به من دست یابند از تعقیب دیگران صرفنظر میکنند.»
در این بین عباس بن علی (ع) برخاست و گفت:
«چرا این کار را بکنیم؟ تا پس از تو بمانیم؟! خدا هرگز به ما این را نشان ندهد!»
بعد باقی هاشمیون همین مضمون را گفتند. سپس اصحاب امام حسین (ع) یک به یک وفاداری خود را ابراز کردند از جمله مسلم بن عوسجه اسدی گفت: «آیا ما شما را رها کنیم؟ آن وقت در ادای حق شما چه عذری پیش خدا ببریم؟ به خدا قسم تا آنجا [جنگ کنم] که نیزهام را در سینههایشان بشکنم و به قدری آنها را با شمشیرم بزنم که دستهاش جدا شود و هرگز تو را رها نمیکنم. و اگر هم سلاحی در دستانم نبود با سنگ به آنها پرتاب میکردم تا آنکه همراه شما بمیرم.»
سعید بن عبد الله حنفی گفت: «به خدا قسم تو را رها نمیکنیم تا خدا بداند در غیبت رسول او از شما محافظت کردیم. به خدا قسم اگر حتی بدانم که کشته شوم سپس زنده شوم سپس زنده سوزانده شوم و سپس تکه تکه شوم و سپس با من این اتفاق هفتاد بار بیفتد شما را رها نخواهم کرد. چرا این کار را نکنم و در حالی که کشتنی یکباره است و بعد از آن بزرگی و کرامتی خواهد بود که تا ابد پایانی ندارد.»
سپس که زهیر بن القین گفت: «به خدا قسم دوست دارم کشته شوم سپس زنده شوم و باز کشته شوم و این چنین هزار بار کشته شوم و تا خدا کشته شدن را از شما و جوانمردان از خاندان شما دفع کند…» و یکی یکی از اصحاب، به امام این گونه دلداری دادند. [۸]
مقتل سعید بن عبد الله
مدتی بعد از ظهر، هر دو سپاه با هم جنگیدند و جنگشان سخت در گرفت و افراد عمر بن سعد به امام حسین (ع) نزدیک شدند. در این حین سعید حنفی مقابل امام ایستاد و آنها وی را هدف تیرهایشان قرار دادند در حالی که او مقابل امام ایستاده بود تا آن جا که به زمین افتاد.[۹]
در نقلی دیگر آمده که ابو ثمامه صیداوی در ظهر معرکه عاشوراء به امام حسین (ع) عرض کرد: «جانم فدای شما ای ابا عبد الله. اینان نزدیک تو شدهاند. نه به خدا قسم [اجازه نمیدهم] کشته شوی تا آن که من پیش از شما کشته شوم و دوست دارم خدای پروردگارم را ملاقات کنم در حالی که این نماز [ظهر و عصر] را خوانده باشم.»
امام حسین (ع) سرش را به آسمان بالا برد و فرمود: «نماز را یاد کردی خدا تو را از نمازگزاران قرار دهد. بله الآن اول وقت نماز است.» سپس امام فرمود تا از لشکریان عمر سعد بخواهند که دست از جنگ بردارند تا نماز بخوانند. در این حین حصین بن نمیر گفت: «این نماز مقبول خدا نمیشود.» حبیب بن مظاهر به او گفت: «فکر کردی نماز از پسر رسول خدا قبول نمیشود ای خائن پیمان شکن؟!» حصین به حبیب حمله کرد و حبیب نیز بر او حمله کرد و بر صورت اسب حصین زد و اسبش رم کرده و دو پای خود را بالا آورد و حصین به زمین افتاد. یارانش به دادش رسیدند و او را نجات دادند.
امام حسین به نحو اضطرار به نماز ایستاد و سعید بن عبد الله حنفی و زهیر بن قین جلو ایستادند تا از امام (ع) و سایر اصحاب نمازگزار، محافظت کنند. نقل شده که سعید بن عبد الله مقابل امام حسین (ع) ایستاد و خود را مورد هدف تیرهای آنها قرار داد. هر کجا امام نشست و برخاست میکرد، او نیز مقابل امام میایستاد و از ایشان محافظت میکرد تا آن که به زمین افتاد و میگفت:
«خداوندا آنها را همچون لعنت عاد و ثمود لعنت کن. خداوندا سلام مرا به پیامبرت برسان و به او بگو که چه دردی از زخمها کشیدم. من با این کار خواستم ذریه پیامبرت را نصرت دهم.» سپس به شهادت رسید. بر بدنش ۱۳ تیر فرو رفته بود و این به جز زخمهای نیزه و شمشیر که بر بدنش بود.[۱۰]
برادران جابری، اشک ایثار برای امام زمان (ع)
اشکهای ایثارگونه
چه ماهیتی پشت اشک بر اباعبد الله نهفته است؟ برخی کوفیان نیز در عرصه کربلاء بر امام اشک ریختند ولی با لشکریان عمر سعد محشور شدند. دلهایشان با امام زمانشان بود ولی شمشیرهایشان علیه ایشان. امام به مطالبهی عمومی آنان، وطن را رها و به سمت اصلاح امت حرکت کرد. حرکتی از جنس ایثار… ولی عدهی کمی با حرکت امام همراه شدند. سکون کوفیان به دشمن فرصت داد تا سوار آنان شود و به موضع انفعال ببرد. اشکی که از سر سکون و انفعال باشد را چه فایده؟ یاران امام نیز برای امام اشک ریختند. اما آنها نه برای خود، که برای مظلومیت امام گریستند و در پس اشکهایشان حرکت به سوی ایثار برای امام زمان (ع) و اهداف ایشان بود. از جمله این شهیدان جاودان، دو برادر جابری بودند. متأسفانه، معلومات کمی از آنها در منابع تاریخی ثبت شده اما همین معدود کلماتی که راجع به آنها ثبت شده برای ما نعمتی است:
مقتل برادران جابری
روز عاشوراء، دو جوان نزد امام حسین (ع) رفتند در حالی که گریه میکردند. نامشان «سيف بن حارث بن سريع» و «مالك بن عبد بن سريع» بود و هردو پسر عموى يكديگر و در عين حال برادر رضاعی همدیگر بودند. امام (عليه السّلام) فرمود: «برادرزادههايم، چه چيز شما را به گريه انداخته است؟
به خدا قسم امید دارم بزودى چشمتان [با ورود به بهشت] روشن شود.» گفتند: «خدا ما را فدايت كند! نه به خدا قسم، براى خودمان گريه نمىكنيم، براى شما مىگرييم، مىبينيم در محاصره قرار گرفتهاى و ما نمىتوانيم از شما دفاع كنيم!» امام (عليه السّلام) فرمود: «خدا به شما به خاطر ناراحتىتان از محاصره شدن من و جانبازیتان در يارى رساندنم، بهترين پاداش متّقين را عنايت فرمايد.» بعد دو جوان جابرى رو به ميدان جنگ به پيش رفتند و همچنان رويشان را به طرف امام حسين (عليه السّلام) برمىگردانيدند و مىگفتند: «السلام عليك يا بن رسول اللّه.» حضرت فرمود: «و عليكما السلام و رحمة اللّه»، سپس رفتند و جنگيدند تا سرانجام به شهادت رسیدند. رحمت خدا بر آن دو باد.
حنظلة بن اسعد
حنظلة در یک نگاه
عنوان: حنظلة بن اسعد شبامی
شهرت: از شیعیان سرشناس و شجاعان کوفه و قارئ قرآن
ارشاد به مثل مؤمن آل فرعون
در میدان جنگ حنظلة جلو رفت و در برابر امام حسین (ع) رو به لشکریان عمر بن سعد ایستاد در حالی که جان خود را سپر امام (ع) کرده بود و با صورت و گردنش از اصابت تیرها و نیزهها به امام (ع) جلوگیری میکرد، مثل مؤمن آل فرعون به آنان خطاب کرد:
«يَاقَوْمِ إِني أَخَافُ عَلَيْكُم مِّثْلَ يَوْمِ الْأَحْزَابِ * مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عَادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِينَ مِن بَعْدِهِمْ وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْمًا لِّلْعِبَادِ * وَ يَاقَوْمِ إِني أَخَافُ عَلَيْكمْ يَوْمَ التَّنَادِ * يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ مَا لَكُم مِّنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ وَ مَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ…
[ترجمه آیات: اى قوم من! من بر شما از روزى همانند روز (عذاب) اقوام پيشين بيمناكم! و از عادتى همچون عادت قوم نوح و عاد و ثمود و كسانى كه بعد از آنان بودند (از شرك و كفر و طغيان) مىترسم؛ و خداوند ظلم و ستمى بر بندگانش نمىخواهد. اى قوم من! من بر شما از روزى كه مردم يكديگر را صدا مىزنند (و از هم يارى مىطلبند و صدايشان به جايى نمىرسد) بيمناكم! همان روزى كه روى مىگردانيد و فرار مىكنيد؛ امّا هيچ پناهگاهى در برابر عذاب خداوند براى شما نيست؛ و هر كس را خداوند (بخاطر اعمالش) گمراه سازد، هدايتكنندهاى براى او نيست!] (غافر: ۳۰-۳۳).
سپس ادامه داد: ای قوم! حسین (ع) را نکشید که «خداوند شما را با عذاب نابود میکند و هر که دروغ ببندد، سرانجام ناامید و شکست خورده گردد (طه: ۶۱).»
امام حسین (ع) به او فرمود: «ای پسر اسعد! خدا تو را مشمول رحمت خود کند. آنها [سابقا] با جوابی که به دعوت حق تو داده بودند، و علیه تو آماده شده تا خون تو و یارانت را بریزند، مستوجب عذاب شدهاند. حال چه رسد به الآن که برادران صالحت را به قتل رساندهاند.»
حنظله به امام عرض کرد: «راست گفتید، فدایتان شوم. شما در دعوتِ آنها به حق، از من داناتر و شایستهترید. آیا ما به آخرت نمیرویم و به برادران صالحمان ملحق نمیشویم؟»
امام (ع) فرمود: «برو به جایی که بهتر از دنیا و هر چه در آن است و به مُلکی که از بین رفتنی نیست.»
حنظله به امام عرض کرد: «السلام علیكَ یا أبا عبد الله. صلی الله علیك و علی أهل بيتك. خداوند ما و شما را در بهشت کنار هم قرار دهد.»
امام (ع) فرمود: «آمین. آمین.»
حنظله به پیش رفت و به قدری جنگید تا سرانجام به شهادت رسید. رحمت خدا بر او باد.[۱۱]
عابس و غلامش شوذب، اگر از نفسم و خونم، چیزی عزیزتر بود فدایت میکردم
عابس در یک نگاه
عنوان:عابس بن ابی شبیب شاکری
توانمندیها: از خطیبان و سخنوران بود.
افتخارات: علاوه بر شهادت در کربلاء، از یاران خاص امام علی (ع) بود و در جنگ صفین همراه با امیر المؤمنین (ع) شرکت داشت.
محل زندگی: کوفه
عابس، نامه رسان مسلم بن عقیل به امام حسین (ع)
وقتی مسلم بن عقیل وارد کوفه شد، در منزل مختار ثقفی مستقر شد و افواج شیعه پشت سر هم میآمدند. مسلم نامه امام حسین (ع) را برایشان خواند و حاضران در مجلس شروع به گریه کردند. در این حین عابس برای خطبه از جای برخاست و حمد و ثنای خدا گفت و افزود: «اما بعد. من از مردم برایت نمیگویم و از آن چه در نفوسشان است نمیدانم و از جانب آنها به شما وعده فریبنده نمیدهم. به خدا قسم از تصمیم خودم سخن میگویم. و الله وقتی دعوت کنید اجابت میکنم و حتما با شما علیه دشمنانتان خواهم جنگید و در پیشگاه شما شمشیر میزنم تا آن که خدا را ملاقات کنم و از این کار، چیزی نمیخواهم جز آن چه نزد خداست.» پس از او حبیب بن مظاهر ایستاد و کلام عابس را تأیید کرد و گفت: «من نیز قسم به خداوندی که هیچ الهی جز او نیست بر موقفی هستم که عابس هست.» [۱۲]
پس از آن که مسلم بن عقیل به خانه هانئ بن عروه نقل مکان کرد و با هجده هزار نفر بیعت کرد، نامهای به امام حسین (ع) نوشت و آن را از به عابس سپرد تا به امام (ع) برساند.[۱۳] این چنین عابس بن ابی شبیب شاکری به امام حسین (ع) پیوست و تا کربلاء همراه ایشان ماند.
مقتل عابس
در وسط معرکه عاشوراء، عابس رو به غلام خود شوذب کرد و گفت: «چه در دل داری و میخواهی انجام دهی؟»
شوذب گفت: «چه کنم! همراه با تو در محضر فرزند رسول خدا(ص) میجنگم تا آن که کشته شوم.»
عابس گفت: «این انتظار از تو میرود. اگر قصد انصراف از جنگ نداری، به پیشگاه اباعبدالله (ع) برو تا به تو اجازه دهد و من هم اختیارت را به خودت واگذار میکنم. اگر همین الآن کسی عزیزتر از تو داشتم دوست دارم پیشاپیش من به میدان برود تا جانش را به خدا واگذار کنم. امروز شایسته است که تا قدر توان طلب اجر کنیم. چرا که بعد از امروز عملی نیست و بلکه حساب خواهد بود.»
شوذب به پیشگاه امام حسین (ع) رفت و سلام کرد. سپس به میدان نبرد رفت و جنگید تا به شهادت رسید. (رحمة الله علیه).
عابس بعد از شهادت غلامش – شوذب- نزد امام حسین(ع) آمد و خطاب به ایشان عرض کرد: «یا ابا عبدالله! به خدا قسم روی زمین چه دور و چه نزدیک کسی نزد من عزیزتر و محبوبتر از شما نیست، اگر میتوانستم که ظلم و قتل را از شما با چیزی عزیزتر از جان و خونم دور کنم، حتماً این کار را میکردم. سلام بر شما ای اباعبدالله. خدا را گواه میگیرم که من در راه شما و پدرتان بودهام.»
بعد از اذن امام (ع)، عابس با شمشیرِ از غلاف کشیده، قدم زنان به سمت دشمن رفت و راوی گوید که بر پیشانیاش علامت زخم بود. (این زخم از زمان جنگ صفین بود.)
ربیع بن تمیم [از لشکر عمر سعد] گوید: وقتی دیدم به پیش میآید، او را شناختم. گفتم: «ای مردم! این شیرِ سیاه است. این ابن ابی شبیب است. هیچ یک از شما [به تنهایی] برای جنگ با او به میدان نرود.»
عابس ندا داد: «آیا مردی هست که تن به تن بجنگد؟»
عمر سعد فریاد زد: «او را با سنگ بزنید.» و از هر سمتی به او سنگ پرتاب میشد. وقتی عابس این را دید، زره و کلاه خودش را انداخت و به سمت آنها یورش برد. [راوی ادامه میدهد] به خدا قسم دیدم که بیشتر از دویست تن از لشکریان را فراری میداد. سپس آنها از هر طرفی به او حمله بردند و سرانجام، وی را به شهادت رساندند. هر یک از آنها مدعی بودند که: «من او را کشتم». عمر سعد گفت: «مخاصمه نکنید. این یک نیزه او را نکشته. [کشتن او کار یک نفر نیست]»
رحمت خدا بر او باد.[۱۴]
جون غلام سیاه پوست، شهید با جسد معطر
جون در یک نگاه
عنوان: جون بن حَویٰ
جون غلامِ ابوذر بود و تا آخرین لحظهی زندگی ابوذر، در تبعید ربذه همراه او بود و بعد از وفات ایشان به امام علی (ع) و خاندان ایشان پیوست. او در واقعه کربلاء، سالخورده بود و نامش همراه با شهیدان کربلاء جاودانه شد.
مقتل جون
عمرو بن قرظه همراه با امام حسین (ع) در میدان نبرد جنگید و عده کثیری از سپاهیان عمر سعد را هلاک کرد. هیچ تیری به سمت امام حسین (ع) نمیآمد مگر با دستانش از امام محافظت میکرد و شمشیری امام را هدف نمیگرفت مگر خودش را در معرض ضربه قرار میداد تا آن که از شدت جراحات ناتوان شد. به امام حسین (ع) روی آورد و عرض کرد: «ای پسر رسول خدا. آیا وفا کردم؟» امام (ع) فرمود: «بله. تو در بهشت پیشاپیش منی. سلام مرا به رسول الله برسان و به ایشان بگو من هم در پی شما خواهم آمد.» سپس عمرو به جنگ ادامه داد تا آن که به شهادت رسید (رضوان الله علیه).
در این هنگام جون، غلام ابوذر ظاهر شد. او بردهای سیاه بود. امام حسین (ع) به او فرمود: «تو میتوانی بروی. دنبال ما آمدی تا در عافیت باشی. حال مبتلای راه ما نشو.»
جون عرض کرد: «یا بن رسول الله. در زمان راحتی من کاسهی احسانتان را لیس بزنم و در سختی پشتتان را خالی کنم؟! والله بویم ناخوش است و نسبم ناچیز است و رنگم سیاه. بهشت را بر من ارزانی بدار تا بویم خوش و نسبم شریف و صورتم سفید شود. نه و الله شما را رها نمیکنم تا آن که این خون سیاه با خونهایتان آمیخته شود.»
امام نیز به او اذن جنگ داد[۱۵] و جون به میدان جنگ رفت و رجز خواند:
كيف يرى الكفار ضرب الأسود بالسيف ضربا عن بني محمد
أذب عنهم باللسان و اليد أرجو به الجنة يوم المورد
کفار چگونه ضربهی مرد سیاه را با شمشیر میبینند؟ ضربهای در دفاع از بنی محمد؟
با زبان و دستم از آنها دفاع میکنم! و با این، امید به بهشت در روز ورود دارم.
سپس جنگید تا به شهادت رسید. امام حسین (ع) نزد بدنش آمد و دعا کرد:
«اللَّهُمَّ بَيِّضْ وَجْهَهُ وَ طَيِّبْ رِيحَهُ وَ احْشُرْهُ مَعَ الْأَبْرَارِ وَ عَرِّفْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ.»
خداوندا او را سفید روی کن و خوش بو گردان و همراه با ابرار محشور فرما و او را همنشین با محمد و آل محمد کن.
امام باقر (ع) به نقل از پدرشان امام سجاد (ع) فرمود: بعد از واقعه عاشوراء، زمانی که مردم به کربلاء آمدند تا کشتگان را دفن کنند، جسد جون را بعد از ۱۰ روز یافتند که از بدنش عطر مشک در فضا پخش میشد. (رضوان الله علیه)[۱۶]
سوید بن عمرو، آخرین یاران شهید کربلاء
سوید بن عمرو از اصحاب امام حسین (ع) در کربلاء بود که از شدت جراحات، بیهوش شده و میان سایر شهداء بر زمین افتاده بود. لشکریان عمر سعد تصور کردند او نیز همچون سایرین کشته شده بود. بعد از به شهادت رساندن امام حسین (ع)، لشکریان برای غارت اموال از جنازههای شهداء، هجوم آورده بودند. سوید بن عمرو کمی به هوش آمد و به گوشش خورد که کسی میگفت:
«حسین کشته شد…»
هوشیاریاش را بدست آورد و دید که فقط خنجری برایش مانده و شمشیرش را برده بودند. از جای برخاست و با خنجرش به آنها حمله برد و مدتی جنگید تا سرانجام به شهادت رسید. به گواه منابع تاریخ وی از آخرین یاران امام حسین (ع) بود که به شهادت رسید. (رحمة الله علیه)[۱۷]
[۱]. رجال الکشي – إختيار معرفة الرجال، الفهرست، ص: ۱۲۳؛ وقعة الطف، ص: ۳۶
[۲]. وقعة الطف، صص ۲۰۲-۲۰۳.
[۳]. وقعة الطف، صص۲۱۷-۲۱۸.
[۴]. معالم المدرستین، تألیف علامه عسکری، ج۳، صص۱۳۱-۱۳۲، قسمت مقتل بریر.
[۵]. وقعة الطف، ص: ۱۸۶.
[۶]. معالم المدرستین، علامه عسکری، ج۳، ص۱۳۳، قسمت عمرو بن قرظة الأنصاري.
[۷]. شیخ مفید، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج۲، ص: ۳۹؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، ج۴، ص: ۹۰
[۸]. ابو مخنف کوفی ۱۴۱۷ ق, ص۱۹۷-۱۹۹
[۹]. علامه عسکری، معالم المدرستین. ج۳، ص۱۳۸.
[۱۰]. بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج۴۵، ص: ۲۱.
[۱۱]. اللهوف على قتلى الطفوف، نسخه ترجمه فهرى، نص عربی کتاب، ص: ۱۰۹-۱۱۰؛ وقعة الطف، ابومخنف کوفی، ص: ۲۳۵؛ معالم المدرستین، علامه عسکری، ج۳، ص۱۴۱.
[۱۲]. تاريخالطبري،ج۵،ص:۳۵۵
[۱۳]. تاريخالطبري،ج۵،ص:۳۷۵
[۱۴]. ابومخنف کوفی، وقعة الطف، ص: ۲۳۶؛ علامه عسکری، معالم المدرستین، ج۳، ص۱۴۲.
[۱۵]. علامه عسکری، معالم المدرستین، ج۳، صص۱۴۶-۱۴۷؛ اللهوف على قتلى الطفوف، نسخه ترجمه فهرى، نص عربی کتاب، ص: ۱۰۹.
[۱۶]. بحار الأنوار (چاپ بیروت)، ج۴۵، صص۲۲-۲۳.
[۱۷]. علامه عسکری، معالم المدرستین، ج۳، ص۱۶۷؛ تاريخ الطبري،ج۵،ص:۴۵۳