نویسنده: علامه سید مرتضی عسکری
جهت مطالعه مقاله به زبان اصلی به این لینک رجوع کنید.
فهرست مباحث
مقدمه بحث
خداوند (تبارکَ و تعالیٰ) رسولش محمد (صلیٰ علیه و آله و سلم) را با هدایت و دین حق فرستاد و فرمود:
«هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي ضَلالٍ مُبين؛
او کسی است که در میان جمعیت تحصیل نکرده، رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها تلاوت و آنها را تزکیه میکند و به آنها کتاب و حکمت را میآموزد. هر چند پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند».[۱]
و نیز فرمود:
«وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِم؛
و این ذکر (قرآن) را بر تو نازل کردیم تا بر مردم آنچه را که بر آنها نازل شده تبیین کنی.»[۲]
و حضرت (صلوات الله علیه و آله و سلم) با رسالت خود، آشکارا بیان کرد و آیات قرآن و سورههای آن را به تدریج، به هر آن کس که نزد ایشان حضور یافت رساند تا آن که آنان به استواری دریافت کردند و گردآوردند و [در سینههای خود] حفظ کردند و نیز از علوم قرآنی که بر او وحی شده به صورت عموم برای همه مردم در راستای هدایتشان تبیین کرد و از میانشان، پسر عمویش علی (ع) را مخصوص گرداند و از آن چه برایش وحی شده به او املا کرد و علی (ع) آن را درک کرد و حضرت رسول (ص) به او فرمود و او نوشت.
در این صدد در روایات مکتب خلفاء نقلهایی را مییابیم مثل آن چه نسائی و ابن ماجه در سننشان و احمد بن حنبل در مسندش آوردهاند که از امام صادق، از امام علی (ع) روایت شده (و لفظ این روایت از منبع نخست است) که ایشان (علیه السلام) فرمود:
«نزد رسول الله (ص) منزلتی داشتم که هیچ یک از خلائق آن را نداشت. هر سحر نزد او میآمدم و میگفتم: السّلام علیك یا نبيّ الله. اگر حضرت با تنحنح اشاره میفرمود، نزد خانوادهام بازمیگشتم و اگر نه، نزد ایشان داخل میشدم».
و در روایتی دیگر:
«اگر او را در هنگام نماز مییافتم، تنحنح میکرد و اگر ایشان را فارغ [از نماز و عبادت] مییافتم، به من اذن ورود میداد».[۳]
و در طبقات ابن سعد با سندی که آورده، نقل کرده که:
«به علی گفته میشد: چطور میشود تو از سایر اصحاب، بیشترین حدیث را از پیامبر نقل میکنی؟ ایشان در پاسخ گفت: من وقتی که از ایشان میپرسیدم، آگاهم میکرد و هنگامی که سکوت میکردم، سخن را با من آغاز میکرد».
و در روایتی دیگر فرمود:
«به خدا قسم آیهای نازل نشد مگر دانستم که در چه [موضوعی] و کجا و در شأن چه کسی نازل شده است. خداوند به من قلبی خردمند و زبانی بلیغ بخشیده است.»
و در روایت سومی آورده که علی (ع) فرمود:
«از کتاب خدا از من بپرسید. چرا که آیهای نیست مگر دانستم که در شب نازل شده یا در روز، در دشت نازل شده یا در کوه».[۴]
اینها برخی از روایاتی است که در این باب در منابع مطالعات اسلامی مکتب خلفاء وارد شده است. و در [منابع] مکتب اهلبیت روایات زیر وارد شده است –و خود اهلالبیت به این موارد داناترند-:
در کتاب بصائر الدرجات و أمالی شیخ طوسی روایتی نقل شده -که لفظ آن را به نحو موجز بیان میکنیم- از امام باقر (علیه السلام) از آباء ایشان (علیهم السلام) [روایت شده] که رسول الله (صلی الله علیه و آله) به علی (ع) فرمود:
«آنچه بر تو املا میکنم بنویس». علی (ع) میپرسد: «ای پیامبر خدا! آیا نگران فراموشی من هستید؟» پیامبر (ص) فرمود: «نگران فراموشی تو نیستم و برایت به خدا دعا کردم که [معرفتت را] حفظ کند و تو را گرفتار فراموشی نکند. ولی برای شریکانت بنویس». علی (ع) عرض کرد: «شریکانم کیستند ای پیامبر خدا؟» پیامبر (ص) فرمود: «ائمه از فرزندانت…» سپس پیامبر به حسن (ع) اشاره کرد و فرمود: «این اولینشان است» و بعد به حسین (ع) اشاره کرد و فرمود: «ائمه از فرزندان اوست».[۵]
و در روایتی دیگر، امام علی (ع) فرمود:
«من وقتی که از رسول الله (ص) میپرسیدم، جوابم را میداد و اگر مسائلم برایم حل میشد، سخن را با من آغاز میکرد. در نتیجه هیچ آیهای بر ایشان نه در شب و نه در روز، نه آسمان و نه زمین، نه دنیا و نه آخرت، نه بهشت و نه آتش، نه دشت و نه کوه، نه روشنائی و نه تاریکی بر ایشان نازل نشد مگر آن که به من اقراء داد و املا کرد و با این دو دستم نوشتم و تأویل و تفسیر آن را به من آموخت و نیز محکم و متشابه و خاص و عام آن و این که چگونه نازل شد، کجا نازل شد و در شأن چه کسی تا روز قیامت نازل شد [پیامبر همه اینها را به من] آموخت. حضرت برای من به پیشگاه خدا دعا کرد که به من فهم و حفظ بدهد، در نتیجه هیچ آیهای از کتاب خدا را فراموش نکردم تا آن که پیامبر (ص) آن را بر من املاء کرد».[۶]
و در روایتی دیگر آمده که به صورت موجز نقل میشود:
«وقتی که امام غائب میشد، تعداد روزهایی که در آن غائب شده بود، حفظ میشد. پس وقتی که با همدیگر ملاقات میکردیم، رسول الله (ص) میفرمود: ای علی! در روز کذا، آیهی کذا و کذا و در روز کذا نیز آیهی کذا نازل شده است. پیامبر همه آن آیات را تا همان روز حساب میکرد و میگفت».[۷]
این چنین، حضرت رسول (ص) تمام قرآن را به تمام کسانی که نزد ایشان حاضر میشدند، آن چنان که خداوند نازل فرموده تبلیغ کرد. نیز به تمام حاضران هر آنچه از تفسیر آیات در عقائد و احکام و سائر علوم اسلام را که بدان نیاز داشتند، تبیین کرد. از جمله تبیینهای ایشان، احادیثشان به اضافهی سیره [و سبک زندگی] ایشان است که در آن اسلام را مجسم میکرد. از همه اینها سنت حضرت تشکیل شد.
و همه اسلام در کتاب و سنت است و در هر کتابی غیر از اینها از کتب بنی آدم هیچ چیزی از اسلام وجود ندارد. خداوند تبارک و تعالی، حفظ قرآن را ضمانت کرده و فرموده است:
«إنّا نحن نزَّلنا الذکرَ و إنّا له لحافظون (الحجر: ۹)».
همه قرآن همچنان که نازل شده محفوظ مانده است و در اختیار همه مردم است تا ابد الدهر. ولی ما بدون مراجعه به بیانات حضرت رسول (ص)، نمیتوانیم به احکام اسلام عمل کنیم. بدون مراجعه به سنت حضرت رسول نمیتوانیم یک رکعت از نماز را ادا کنیم. پس امر سنت رسول الله (ص) چه بوده است؟
اگر آن چه از روایات کتابت املای حضرت رسول (ص) توسط حضرت علی (ع) را پی بگیریم، خواهیم دید که حضرت رسول (ص) علاوه بر قرآن و تفسیر آیات آن، سنتش را نیز بر ایشان (ع) املا کرده است. بنابراین سنت رسول الله (ص) نزد امام علی (ع) به طور کامل مکتوب شده است و طبیعی است که بعد از امام علی (ع)، فرزندان ایشان (علیهم السلام)، به این سنت دست یافته باشند. ولی فقط امام علی (ع) و فرزندان ایشان (ع) به تنهایی نیازمندِ سنت حضرت رسول (ص) نبودند بلکه سنت رسول الله (ص) برای عموم مسلمانان بوده است که ائمهی اهلبیت پیامبر (ص) را نیز شامل میشده است.
از همین جا حکمت این قول رسول الله (ص) به امت را میفهمیم:
«أنا مَدينةُ العلمِ و عليّ بابها، فَمَن أرادَ العلمِ فليأت الباب؛
من شهر علم هستم و علی دروازهی آن است. پس هرکس علم را بخواهد از دروازهاش داخل شود».
و نیز این قول ایشان (ص):
«که او وصی او بعد از ایشان است – تا آن که دستانش را مقابل بیش از هفتاد هزار حاجی در غدیر خم بالا برد- و فرمود:
«مَن کُنتُ مولاه فهذا عليّ مولاه؛
هر کس که من مولای اویم، اینک علی مولای اوست».
و بسیاری احادیثی دیگری که در پایان جلد اول کتابِ «معالم المدرستین» آوردهایم.
نیز پیامبر (ص) مرجع بعد از امام علی (ع) را با این کلام خود تعیین فرمود:
«أني مخلِّف فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي أهل بيتي، ما إن تمسكتم بهما لن تضلُوا بعدي، وقد أنبأني اللطيف الخبير أنهما لا يفترقان حتى يردا عليَ الحوض؛
من در میان شما ثقلین را به جا گذاشتهام. کتاب خدا و عترتم اهلبیتم، به محض این که به این دو متمسک شوید، هرگز بعد از من گمراه نخواهید شد. و خداوند لطیفِ خبیر به من خبر داده که این دو از هم جدا نمیشوند تا آن در حوض کوثر بر من وارد شوند».
علاوه بر اینها، پیامبر تعدادشان را در حدیثِ «دوازده نفری که بعد از ایشان میآیند و پس از آنها فناء دنیا خواهد بود» تعیین کرده است. معنای تمسک به اهل بیت در جنب قرآن، همان دریافت اسلام از قرآن و سنت به واسطهی حاملان سنت است. پس امر نشر کتاب و سنت بعد از [رحلت] رسول الله (ص) چگونه بوده است؟
چگونگی نشر کتاب و سنت بعد از رسول الله (ص)
مسلمانان در امرِ نشر کتاب و سنت، بعد از رسول الله (ص) به دو مسیر پیش رفتند:
الف) نشر کتابِ خدا و کتابتِ آن و منع از کتابت سنت رسول الله (ص)؛
ب) نشر و کتابت هر دو با هم.
نخستین گزینه از این دو، همان مسیر مکتب خلفاست و دومی همان مسیر مکتب اهل بیت (ع) است که در ادامه بیشتر تبیین میشود.
سنت نبوی نزد مکتب خلفاء در قرن اول هجری
اجتهاد مکتب خلفاء – از عصر خلیفهی ثانی- منجر به منع کتابت حدیث رسول الله (ص) شد و آنها روایاتی از رسول الله (ص) را روایت کردهاند که مؤید همان سیاست [منع] باشد، مثل آن چه «مسلم» در «صحیحِ» خود و «دارمی» در «سنن» خود و «احمد بن حنبل» در «مسند»ش روایت کردهاند [که نقل زیر از منبع اولی است]:
«رسول الله (ص) گفت: از من [چیزی] ننویسید. هر کس از من هر چه غیر از قرآن نوشته، پاکش کند».
و در روایتی از صحابی ابو هریره آمده که رسول الله (ص) وقتی آنها را دید که مینویسند گفت:
«آیا کتابی همراه با کتاب خدا؟! محض در کتاب خدا شوید. آیا کتابی همراه با کتاب خدا باشد!!؟» ابو هریره گوید: «پس هر آن چه که نوشته بودیم را در تپهای جمع آوری کردیم سپس آن را با آتش سوزاندیم».
این چنین آنها کتابت حدیث رسول الله (ص) را تحریم کردند و این تحریم جاری ماند تا عصر خلیفهی اموی، «عمر بن عبد العزیز»، زمانی که او تحریم را برداشت و به اهل مدینه نوشت:
«حدیث رسول الله (ص) را پیگیری و آن را ثبت کنید، چرا که من از کهنه شدن علم و وفات اهلش میترسم»،
همچنین به سایر شهرها نیز نوشت. اما زمامداری او طولانی نماند تا فرمانش نافذ شود، بلکه بنی امیه وی را بعد از دو سال و اندی حکومت، مسموم کردند، در نتیجه امر سنت رسول الله (ص) به همان حالت قبل بازگشت تا آن زمان که ابوجعفر منصور [خلیفهی عباسی] به حکومت رسید و وقتی که قدرتش استقرار یافت، به سمتِ رفعِ نیاز امت از منابع علمی پیش رفت و علماء را بر تألیف برانگیخت. در این صدد ذهبی در ذکر حوادث خودش از سال ۱۴۳ هجری نوشته:
«و در این عصر، علمای اسلام شروع به تدوین حدیث و فقه و تفسیر کردند. ابن جریج تألیفاتی را در مکه نوشت و سعید بن ابی عروبه و حماد بن سلمه و غیرهما در بصره، اوزاعی در شام تألیفاتی را نوشتند و مالک بن انس، الموطأ را در مدینه نگاشت و ابن اسحاق المغازی را و معمر در یمن [به این کار پرداخت]، و ابو حنیفه و غیره فقه و قیاس را در کوفه نوشت و سفیان ثوری کتاب الجامع را نوشت سپس بعد از آن یسیر، کتابهایش را تألیف کرد و لیث در مصر نوشت و ابن لهیعه و سپس ابن مبارک و ابو یوسف و ابن وهب [هر کدام تألیفات خود را نگاشتند]. تدوین علوم و تبویب [فصلبندی] آنها فراوان شد و کتب در ادبیات عرب و علمِ لغت و تاریخ و شرح روزگار مردم تدوین شد. پیش از این عصر سایر پیشوایان علم سخن از حفظ مطالبشان به میان میآوردند یا آن که علم[شان] را از مصحفهای صحیح [و مورد اعتما] [اما] غیر مرتب روایت میکردند. نتیجه این که –شکر خدا- دریافت علم آسان شد و حفظ مطالب کاسته شد [و از رواج افتاد] و همه امر از آن خداست».[۸]
مشهورترین کتابی که در موضوع سنت نبوی در آن زمان تألیف شد، کتاب «الموطأ» مالک بن انس اصبحی مدنی (وفات: ۱۷۹هجری)، پیشوای مالکیها بود. وی در این کتاب هر روایتی که به احادیث رسول الله (ص) منتهی میشد نوشت به علاوهی فتاوای صحابه و تابعین که بر اساس اجتهادشان بوده است. از جمله کسانی که از وی علم اخذ کرده است، «محمد بن ادریس شافعی» (وفات: ۲۰۴هـ)، پیشوای مذهب شافعی است. ذهبی گفته: «وی الموطأ را حفظ و بر مالک عرضه کرده است».[۹]
شافعی علاوه بر حمل حدیث، به تأسیس علم اصول فقه مبادرت ورزید و پیشوای حنبلیها، یعنی «احمد بن حنبل» (وفات: ۲۴۰هـ) حدیث را از شافعی اخذ کرد و مسندش را تألیف کرد و خوب از عهدهی آن برآمد و از مشهورترین علمای حدیث شد.
در مقابل این دو مکتب حدیث و فقه، «ابو حنیفه، نعمان بن ثابت» (وفات: ۱۵۰ هـ)، مکتب رأی [و قیاس] در علم فقه را تأسیس کرد و برای اجتهاد، قواعد قیاس و استحسان و مصالح مرسله را ابداع کرد. میبینیم که ابو حنیفه –نیز- در اجتهاد کردن، به [برخی] صحابه اقتدا کرده، جز این که وی اصول معروفِ خودش را بنیان نهاد.
این چنین مکتب خلافت در امر استنباط احکام از کتاب و سنت، به مکتب حدیث و اصول فقهِ مبتنی بر حدیث و مکتب رأی و قیاس تقسیم شد. مکتب رأی و قیاسی که بر رأی و سنت در استنباط احکام استناد میکند.
بنابراین در عصر تدوین در طول ۱۳۳ سال، حدیث رسول الله (ص) به مدارس اسلامی (فقهی و غیر فقهی) منتهی شد که [معارف] از دهان به گوش به نحو شفاهی و احیانا به نحو معنایی نقل میشد که الفاظ احادیث نزد روات مختلف میشد و ابهام و التباس در معنی را نتیجه میداد. همین موضوع نزد ائمهی اهلبیت (ع) این چنین نبوده آن چنان که بیان آن در ادامه میآید:
سنت نبوی نزد مکتب اهلبیت (ع) در قرن اول هجری
گفتیم که رسول الله (ص) بر پسر عمویش علی (ع)، علومی را که از پروردگارش بر ایشان نازل شد، املا کرد و به او امر کرد و حضرت علی (ع) آن علوم [و معارف] را نوشت. امانت علمی ما را ملزم میکند که بعد از بررسی سنت نبوی نزد مکتب خلفاء [همراه با استناد به منابعشان]، در بررسی سنت نبویِ مکتب اهلبیت (ع) به منابع سنت نزد آنها رجوع کنیم. هنگامِ بررسی منابع آنها در این صدد از طریق روایاتی که در الکافی و غیره آمده، بر ما روشن میشود وقتی که امام علی (ع) خواست به عراق برود، قسمتی از کتب علم را نزد «ام المؤمنین امسلمه» به امانت گذاشت و هنگامی که امام حسین (ع) از عراق به مدینه بازگشت امسلمه آن کتب را تحویل ایشان داد.
-نیز- آن چنان که در خبر در روایت وصیت امام علی (ع)، وقتی که به فرزندش حسن (ع) وصیت کرد و بر وصیت ایشان، حسین (ع) و محمد و همه فرزندان و رؤسای شیعه و اهلبیت ایشان شاهد آن بودند، آمده:
«فرزندم! رسول الله (ص) به من امر کرده که به تو وصیت کنم و کتابها و سلاحم را به تو بسپارم آن چنان که رسول الله (ص) به من وصیت کرده و کتب و سلاح خود را به من سپارده بود و به من فرمان داد که به تو امر کنم وقتی که وفات سراغت آمد [اینها را] به برادرت حسین بسپاری»
سپس حضرت (ع) رو به فرزندش حسین کرد و به ایشان فرمود:
«و رسول الله (ص) به تو فرمان داده که اینها را به این پسرت بسپاری»
و حضرت (ع) دست علی بن الحسین [السجاد] (ع) را گرفت و به ایشان فرمود:
«و رسول الله (ص) به تو فرمان داده که اینها را به پسرت محمد بن علیّ بسپاری و به او از طرف رسول الله (ص) و من، سلام برسان».
این چنین، آن کتابها نزد امام حسن (ع) بود و بعد از وفاتشان با مسمومیت، نزد امام حسین (ع) [منتقل] شد و هنگامی که امام حسین (ع) قصد سفر به عراق را کرد، کتابها و وصیت و غیره را به ام سلمه –همسر پیامبر (ص)- سپرد و به ایشان فرمود:
«وقتی که بزرگترین پسرم نزد تو آمد، آن چه را که به تو سپردم به او بسپار».
وقتی که امام حسین (ع) کشته شد و علی بن الحسین [السجاد] (ع) -در سال ۶۱ هجری- به مدینه بازگشت، ام سلمه به ایشان همه آن چه که حسین (ع) به ایشان سپرده بود، داد.
و هنگامی که وفات علی بن الحسین (ع) در سال ۹۵ هجری رسید و آن هنگام پسرانش نزد ایشان جمع شده بودند، به پسرش -محمد بن علی [الباقر] (ع)- روی آورد و گفت:
«ای محمد! این صندوق را حمل کن و به خانهات ببر» و صندوق با چهار مرد حمل شد سپس [امام سجاد ع] فرمود: «اما در این صندوق نه دیناری است و نه درهم. ولی مملو از علم است».
وقتی که حضرت (ع) وفات کرد، برادران [امام باقر ع] آمدند و خواستار صندوق شدند و گفتند: «بهره ما را از صندوق بده». فرمود:
«به خدا قسم در آن چیزی برای شما نیست… در صندوق، سلاح رسول الله و کتب ایشان بود».
با این کار، وجود کتب علمِ به ارث رسیده از رسول الله (ص) به امام محمد باقر (ع) اعلام شد. در عصر ایشان، دولت اموی فرتوت و ضعیف شد و دعوت بنی العباس ظاهر شد در نتیجه فرصت برای امام باقر (َع) باز شد تا به اصحابش برخی از آن چه که از کتب علم به ارث برده، ظاهر کند، آن چنان که در الکافی از زراره نقل شده که به نحو موجز نقل میشود که وی گفت:
از ابی جعفر –محمد الباقر (ع)- در باره ارث جد پرسیدم [زیرا] کسی را نیافتم که در باره آن سخن بگوید مگر از دیدگاه خودش جز امیر المؤمنین! امام باقر (ع) فرمود: «فردا یادآوری کن تا از کتابی بر تو قراءت کنم». فردا نزد ایشان رفتم. حضرت به فرزندش جعفر فرمود: «بر زراره، صحیفهی فرائض را قراءت کن» و حضرت رفت تا استراحت کند. در نتیجه من و جعفر در خانه ماندیم و ایشان صحیفهای همچون ران شتر [از ضخامت] درآورد که [جنسش] از پوست بود و [به صورت لولهای] پیچیده شده بود. جعفر بن محمد (علیهما السلام) فرمود: «بر تو نمیخوانم تا آن که نزد خدا عهد بدهی که در بارهی آن چه با هم میخوانیم، به هیچ کس نگویی تا من به تو اذن دهم». گفتم: «وعده میدهم». ایشان گوشهای از صحیفه را بر من خواند و دیدم که در آن خلاف چیزی آمده که میان مردم رائج است. (تا آخر حدیث…)
در آن دوران محافظه کاریِ پیش از انحلال دولت اموی و بعد ضعفِ آن، امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) برخی از کتابهایی که از امام علی (ع) به ارث بردند آشکار کردند، از جمله روایتی است که ابوبصیر روایت کرده است:
ابوجعفر -امام باقر (ع)- برایم صحیفهای درآورد که در آن حلال و حرام و واجبات -یعنی سهم الإرث- بود. گفتم: «این چیست؟» فرمود: «این املای رسول الله (ص) و دستخط علی (ع) است. این کتاب جامعه است» یا «بخشی از کتاب جامعه است».
همچنین در جلد دوم از کتاب معالم المدرستین (صص ۳۳۹-۳۴۲) خبرهای دیگری از اصحاب این دو امام بزرگوار را که به آنها بعضی از کتب علمی که از امام علی (ع) به ارث بردند، نشان دادند.
در سال ۱۱۴ هجری کتب علم به امام صادق (ع) رسید آن هم بعد از وفات پدر بزرگوار ایشان امام باقر (ع) و برای ایشان در اواخر دولت اموی، بیش از سایر ائمه (ع) فرصت برای احیاء سنت رسول الله (ص) از همان کتابها فراهم شد چنان که در ادامه بحث به آن اشاره میکنیم.
اولا – خبر دادن امام صادق (ع) از کتابهای علمی که به ارثِ ایشان رسیده است
در کتاب الکافی و سایر منابع روایاتی نقل شده که به نحو موجز نقل میشود: امام صادق (ع) در جوابِ سؤال راوی علی بن رئاب و سایرین از کتاب الجامعه فرمود:
«صحیفهای است که طول آن هفتاد ذراع که اندازهاش به قدر ران شتر دو کوهانه است. [مطالب] آن را رسول الله (ص) از دهان مبارک خود املا فرمود و علی (ع) با دستان خودش آنها را نوشت. در آن همه حلال و حرام است و نیز هر چیزی که [مسلمان] بدان محتاج باشد حتی دیه یک خراش. سپس حضرت دستش را به سوی راوی بلند کرد و به او فرمود: «آیا اجازه میدهی؟» گفت: «فدای شما شوم! من در اختیار شما هستم، هر چه میخواهید انجام دهید». حضرت همچون انسان خشمگین وی را نشگون گرفت و فرمود: «حتی دیه این [در آن نوشته شده است]».
و در روایتی، ابن شبرمه (وفات ۱۱۴هـ) ذکر کرده که:
«دانش ابن شبرمه در برابر کتاب الجامعه که به املای رسول الله (ص) و دستخط علی (ع) است، گم شد. این کتاب برای هیچ احدی کلامی [برای ادعا] نگذاشته است. در آن علم حلال و حرام است. اصحاب قیاس، علم را از طریق قیاس خواستند اما چیزی بر علم آنها افزوده نشد جز دوری از دین الهی. دین خدا با قیاس بدست نمیآید».
ابن شبرمه قاضیِ ابی جعفر منصور در مناطق کوفه بود. و در روایتی دیگر:
حضرت از میان اصحابش ۶۰ مرد داشت که یکی از آنها به ایشان خبر داد که بعضی از پسر عموهای ایشان -فرزندان امام حسن مجتبی (ع)- میراث کتب امام علی (ع) را خوار شمردهاند و یکی از آنها گفته: «آنچه را که به ارث بردهاند چیزی جز یک چرم نیست». امام صادق (ع) فرمود: «نه به خدا قسم! دو چرم است که هر یک با پشم مخصوص به خود پیچیده شده است. در یکی از آنها کتابهایی پر شده است و در دیگری سلاح رسول الله (ص) است».
ثانیا – رجوع امام صادق به «کتاب الجامعه»
در کتاب «الکافی» و سایر منابع، از ابی بصیر روایت شده که:
نزد امام صادق (ع) بودم. کتاب جامعه را خواست و در آن نظر انداخت. در آن این مطلب نوشته شده بود: «زنی مُرد و همسرش را ترک کرد. هیچ وارثی جز شوهرش ندارد. همه اموالش برای اوست».
و از روای ابن بکیر روایت شده که گفت:
زراره از امام صادق (ع) دربارهی نماز با [لباس تهیه شده از] پشم روباهها و فنك [=روباه صحرایی] و سنجاب و سایر پشمها پرسید. امام (ع) کتابی را درآورد که راوی پنداشت املای رسول الله (ص) است. در آن نوشته شده:
«نماز در پشم هر چیزی که خوردنش حرام است، نماز در کُرک و موی و پوست و بول و سرگین هر چیزی از آن، فاسد است و نماز [همراه با آنها] موجب میشود که مقبول نشود تا آن که در چیز دیگری نماز بخواند که خداوند خوردنش را حلال کرده است». سپس امام صادق (ع) فرمود: «ای زراره! این از رسول خداست. پس آن را حفظ کن»…
و از راوی متعب روایت شده که گفت:
«امام صادق (ع) صحیفهای کهنه از مصاحف علی (ع) برایمان درآورد که در آن چیزی است که به زبان میآوریم. وقتی [در نماز] نشستیم، شهادتین را میخوانیم».
و از راوی محمد بن مسلم روایت شده که گفت:
«ابو عبد الله –امام صادق (ع)- صحیفهی فرائض را باز کرد. اولین چیزی که نظرم را به خود جلب کرد این [عبارت] بود: «برادر زاده و پدر بزرگ [در ارث در یک منزلت هستند] و مال میان آن دو به نصف تقسیم میشود». گفتم: «فدای شما شوم! قاضیان نزد ما برای برادر زاده همراه با جد چیزی حکم نمیدهند». فرمود: «این کتاب دستخط علی و املای رسول خداست».
اینها مثالهایی از موارد کثیری هستند که در آنها امام صادق (ع) حکم [شرعی] را از آن یعنی «کتاب علی (ع)» یا همان کتاب «الجامعه» میخواند و احیانا از آن نقل میفرمود.
ثالثاً – نقل امام صادق (ع) از «کتاب علی (ع)» یا «کتاب الجامعه»
در کتاب «معالم المدرستین» دهها مثال آوردیم که در آنها امام صادق (ع) حکمی را از کتاب علی (ع) نقل فرموده است. مثل:
«در کتاب علی آمده که گربه، جزو سباع است و مشکلی [و نجاستی] در ته ماندهی غذایش نیست».
احیانا امام صادق (ع) کلامش را به کتب علی (ع) به نقل از رسول الله (ص) اسناد میداد و میگفت: «رسول الله (ص) فرمود» و احیاناً از ایشان راجع به مسألهای میپرسیدند و حضرت بدون این که به کتاب علی (ع) یا به رسول الله (ص) اسناد بدهد پاسخ میداد. در همه اینها از رسول الله (ص) روایت میکرد و هرگز با اجتهاد و رأی خودش فتویٰ نمیداد همچنان که در موارد زیر به آنها تصریح فرموده است:
در کتاب الکافی:
مردی از ابی عبد الله –امام جعفر صادق (ع)- راجع به مسألهای سؤال کرد و حضرت جوابش را داد. آن مرد گفت: «به نظر شما، اگر چنین و چنان باشد حکم در آن باره چطور خواهد بود؟» حضرت در پاسخ گفت: «دست نگهدار! هر پاسخی که به تو دادم از رسول الله بود. ما با نظر شخصی هیچ نسبتی نداریم».
و در لفظی دیگر روایت شده:
«ما چیزی را با نظر شخصیمان نمیگوییم».
در روایتی دیگر فرمود:
«ما اگر با رأی شخصی و هویٰ [و دلخوشی] نفسمان فتویٰ میدادیم، حتما از هلاک شدگان بودیم. ولی اینها آثاری از رسول الله (ص) است، اصول علمیست که از بزرگانی به بزرگان دیگر به ارث میبریم. آنها را مثل گنج پنهان میکنیم آن چنان که مردم، طلا و نقرههایشان را پنهان میکنند».
در روایت سومی فرمود:
«به خدا قسم! از هوای نفسمان سخنی نمیگوییم و نظر شخصیمان را نمیگوییم و هم عرض کلام خدا حرفی نمیزنیم. اصولی نزد ماست که مثل گنج پنهانشان میکنیم آن چنان که اینها طلا و نقرههایشان را پنهان میکنند».
و در روایت چهارمی فرمود:
«بیّنهای از پروردگارمان است که برای پیامبرش (ص) تبیین کرد، و پیامبر خدا آنها را برایمان تبیین کرد. اگر این نبود که ما مثل این مردم بودیم».
امام صادق (ع) در ابتدای خلافت عباسی – و در عهد اولین خلفای آنها یعنی سفاح- منطقهی حیره[۱۰] را سکونتگاه خود برگزید.
ابو جعفر محمد بن معروف هلالی روایت کرده و گفته:
«به منطقهی حیره، نزد ابی عبد الله جعفر بن محمد (ع) رفتم. وقتی که سفاح در حکم بود. دیدم که سه روز متوالی مردم دور ایشان ازدحام کردهاند. من هیچ چارهای نداشتم و حتی نتوانستم نزدیک ایشان شوم آن هم به سبب کثرت مردم و ازدحامی که دور ایشان ایجاد کرده بودند. در روز چهارم، حضرت من را دید –درحالی بود که دور ایشان از ازدحام مردم خلوت شده بود- حضرت من را به خود نزدیک کرد و به قبر امیر المؤمنین (ع) رفت و من ایشان را دنبال کردم… (تا آخر حدیث)».[۱۱]
همچنین مسجد کوفه را به عنوان مکانی برای تدریس سنت رسول الله (ص) برگزید و در آن حاملان حدیث برای دریافت حدیث از ایشان میشتافتند، به اضافهی حاجیانی که در مدینه و مکه و منیٰ در ایام حج از ایشان حدیث دریافت میکردند.
حسن بن علی وشّا کوفی از مشایخ راویان حدیث گفته:
در این مسجد –مسجد کوفه- با نهصد شیخ آشنا شدم هر یک میگفت: «حَدَّثَني جعفر بن محمد [جعفر بن محمد به من حدیث گفت]».[۱۲]
این قول او به معنای حصر راویان امام صادق (ع) در مسجد کوفه به همین تعداد نیست، بلکه یعنی وشّا [حدیث] را از این تعداد دریافت کرده است. کسانی که از امام صادق (ع) روایت کردهاند. ابن عقده (وفات: ۳۳۳هـ) کتاب «أسماء الرجال الذین رووا عن الإمام الصادق (ع) [اسامی مردانی که از امام صادق (ع) روایت کردهاند]» در آن شرح حال ۴۰۰۰ شیخ را نوشته که حدیث را از امام صادق (ع) دریافت کردهاند و در شرح حال هر یک از آنها یک روایتی که از ایشان گرفتهاند، نقل کرده است.[۱۳] مقصود ابن عقده نیز حصرِ راویان امام صادق (ع) به این تعداد و حصر روایتهایشان به یک حدیث نیست. بلکه در این کتاب شرح حال شیوخ خود را که حدیثِ امام صادق (ع) را از آنها دریافت کرده بود را نوشته است و در شرح حال هر یک، حدیثی از امام صادق (ع) را که به واسطهی آنها آموخته بود، ثبت کرده است. مؤید این گفته، کلام خزرجی (وفات: ۶۰۰ هـ)، رجالی بزرگِ مکتب خلفاء در کتابش تهذیب الکمال است که در شرح حال امام صادق (ع) نوشته: «خلائقی از ایشان روایت کردهاند که تعدادشان قابل شمارش نیست».[۱۴] به علت کثرتِ روایتِ احادیث فقه اسلامی توسط علماء که از امام صادق (ع) نقل کردهاند، برخی از آنها، فقهِ مکتبِ اهلبیت (ع) را به نام «فقه جعفری» گذاشتند و [مذهب تشیع] نزد مردم به «مذهب جعفری» شهرت یافت و من نمیدانم چطور نسبت دادن این فقه به امام صادق (ع) صحیح است در حالی که ایشان همین فقه را به جدش پیامبر (ص) به واسطهی کتاب پدرش علی (ع) اسناد میدهد و مثل فقه ابو حنیفه نیست که بر رأی و قیاس در استنباط بعضی احکام تکیه کرد که [در این صورت] وصف فقه وی به فقه حنفی، وصف صحیحی است؛ بلکه در مورد فقه امام جعفر صادق (ع) صحیحی این است که گفته شود: «فقه محمدی یا فقه اسلامی».
خطای دیگری نیز در میان بعضی علماء شائع است که ابو حنیفه نزد امام صادق (ع) شاگردی کرد. چطور این مدعیٰ صحیح است در حالی که ابوحنیفه بر رأی و قیاس در استنباط احکام متکی است و امام صادق (ع) از این روش به شدت اعراض دارد و میفرماید:
«اگر به مردم با رأی خودمان فتویٰ میدادیم از هلاک شدگان خواهیم بود»
به علاوه روایتی دیگر:
«مثل این مردم میشدیم».
اجتماع ابو حنیفه با امام صادق (ع) برای بهره از ایشان نبوده است. بلکه برای مناظره با امام صادق (ع) و احیانا این موضوع به امر خلیفه منصور بوده تا امام (ع) را در حد پندارشان خاموش کنند. منصور امام صادق (ع) را خواست –درحالی که ایشان در حیره بود- و [نامهای] به ابی حنیفه فرستاد [و او را دعوت کرد] و به او گفت:
«مردم دلبستهی جعفر بن محمد شدهاند. پس برای او از مسألههای سختت آماده کن».
ابو حنیفه هم چهل مسأله را آماده کرد و خودش گفت:
«نزد خلیفه داخل شدم در حالی که جعفر در سمت راست وی نشسته بود. وقتی چشمانم به او افتاد هیبتش من را چنان گرفت که هیبت ابوجعفر [منصور خلیفهی عباسی] من را نگرفت. به او سلام کردم و به من اشاره کرد و نشستم. متوجه خلیفه شدم و گفت: «ای ابا عبد الله! این ابو حنیفه است». گفت: «بله. او را میشناسم». سپس ابو جعفر منصور رو به ابوحنیفه کرد و گفت: «ای ابا حنیفه! مسألههایت را برای ابی عبد الله مطرح کن». ابو حنیفه شروع به القاء مسائل کرد و امام صادق جوابش را میداد و [این طور] میفرمود: «شما چنین میگویید و اهل مدینه چنان میگویند و ما این چنین میگوییم. ممکن است [در این مسأله شرعی] از شما تبعیت کنیم و ممکن است از آنها تبعیت کنیم و ممکن است با همه اینها مخالفت کنیم… (تا انتهای حدیث).[۱۵]
نتیجه بحث
رسول الله (ص) همه قرآن را به همه کسانی که نزد ایشان حاضر شدند، رساند، و در ضمنِ تبلیغ سنتش، تفسیر آن چه را که مردم از [فهم آیات] قرآن نیاز داشتند، به همه کسانی که نزد ایشان حاضر شدند، رساند. پیامبر این دو مورد را به پسر عمویش علی املا گفت و ایشان همه آنها را تدوین کرد. خداوند قرآن را در جامعهی بشری تا ابد الدهر از هر چه تغییر و تبدیل حفظ کرد و سنت پیامبرش را نزد اهل بیتش نیز حفظ کرد.
بعد از عصر رسول الله (ص)، مکتب خلفاء به تدوین قرآن اکتفا و از تدوین سنت رسول الله (ص) ممانعت کردند و [در این حین] عمر بن عبد العزیز، فرمان به تدوین سنت رسول الله کرد، جز این که وی پیش از اجرای [کامل] فرمانش وفات یافت و راویان حدیث همچنان به نقل سنت از دهان به گوش ادامه دادند تا سال ۱۴۳ بعد از هجرت، زمانی که به تشویق خلیفه ابو جعفر منصور، علماء همه علوم اسلامی را تدوین کردند.
در مکتب اهلبیت، پیشوایان اهلبیت (ع) کتب علمی که امام علی (ع) آنها را به املای رسول الله (ص) تدوین کرده بود را میان خود دست به دست کردند و از آن، سنت رسول الله (ص) را برای مردم نقل کردند. در اواخر عصر امام باقر (ع) [سیاست] سانسور [حدیث رسول الله] از میان مسلمانان کم شد و ایشان چیزهایی از سنت رسول الله (ص) را برای مسلمانان نشر داد و سانسور در پایان عهد امویان و عصر سفاح از خلفای عباسی [باز] شدت گرفت که حاملان علم و راویان حدیث دور امام صادق (ع) ریختند و از ایشان خلائقی بسیار که نمیتوانستند سنت رسول الله (ص) را احصاء کنند، حدیث روایت کردند.
از همه اینها، امام صادق (ع) توانست تا سنت رسول الله (ص) را احیاء کند، آن هم بعد از این که بعضی الفاظِ سنت ایشان تغییر یافته بود آنهم به علت این که از زبان راویانی نقل میشد که [سنت را] شفاهی دریافت و برای سایرین شفاهی روایت میکردند و این طور به تبع آن و به سبب تکیه بر رأی و اجتهاد [شخصی] بعضی احکام سنت پیامبر (ص) دگرگون شده بود. بنابراین امام صادق (ع) سنت نبوی را احیا کرده و مذهبی فقهی در مقابل مذاهب فقهی دیگری تأسیس نکرده است. همچنین شأن سایر ائمهی اهلبیت (ع)، پیش از امام صادق (ع) و پس از ایشان در نقل سنت نبوی از کتب امام علی که آن را به املای رسول الله (ص) از دهان ایشان نوشته است، این گونه بوده است. و چه زیباست این کلامی که شاعر گفته:
«فوالِ أُناساً قولهم و حديثهم روى جدنا عن جبرئيل عن الباري»
با مردمی موالات [تقرب] بجوی که قول و حدیثشان این است: که جدمان روایت کرده از جبرئیل از باری تعالیٰ.
و سلام [خدا] بر شما و رحمت و برکات ایشان.
برگردان مقاله به زبان فارسی: مهدی سلیمی
برای مطالعه مقاله به زبان اصلی، تصویر زیر را لمس کنید:
[۱]. الجمعة: ۲
[۲]. النحل: ۴۴
[۳]. سنن النسائی، ۱/۱۷۸، باب «التنحنح في الصلاة»؛ و دو روایت در مسند احمد بن حنبل ۱/۸۰ و ۸۵ و ۱۰۷؛ و حدیث دوم نیز در سنن ابن ماجة، حدیث شماره ۳۷۰۷.
[۴]. بصائر الدرجات
[۵]. بصائر الدرجات، تألیف محمد بن الحسن الصفار (وفات: ۲۹۰ هـ)، چاپ ایران، سال ۱۳۸۵هـ، ص۱۶۷؛ و امالی شیخ طوسی، چاپ نجف، ۱۳۸۴هـ، ج۲، ص۵۶.
[۶]. بصائر الدرجات، ص۱۹۸.
[۷]. بصائر الدرجات، ص۱۹۷.
[۸]. تاریخ الاسلام، تألیف ذهبی، ۶/۶، رجوع کنید شرح حال ابی جعفر منصور در تاریخ الخلفاء، تألیف سیوطی.
[۹]. ر.ک: تذکرة الحفاظ ذهبي، ۱/۳۶۲.
[۱۰]. شهری که گویی امروزه در شهر نجف واقع شده است. ر.ک: ماده «الحيرة» در کتاب «معجم البلدان».
[۱۱]. البحار، ج۴۷، صص۹۳-۹۴.
[۱۲]. شرح حال وشّا در رجال نجاشی (صص۳۰-۳۱). همچنین شرح حال وی در «الکني و الألقاب» تألیف قمی.
[۱۳]. شرح حال ابن عقده در کتاب «الکني و الألقاب؛ و بحار۴۴-۲۷.
[۱۴]. تذهیب الکمال، چاپ اول، سال ۱۳۲۲ هـ، ص۵۴.
[۱۵]. البحار، ج۴۷، ص۲۱۷.