در بخش سوم مقاله در مورد ۲۰ دقیقه سخنرانی علامه در همایش ترکیه به عناوین: یکسانی احادیث پیامبر اکرم با امامان اهل بیت (سلام الله علیهم اجمعین)، کیفیت انتقال علم پیامبر اکرم به امامان اهل بیت (سلام الله علیهم اجمعین)، کتاب جامعهٔ امام علی و… مطالعه کردیم و در این بخش به مناظره علامه عسکری و اعتراض ایشان به مدیریت جلسه میپردازیم.
مناظره
پس از ختم سخنرانی اینجانب رئیس جلسه گفت:
در جلسه سوم این نشست، بخاطر بیماری علامه نوبت ایشان را جلو انداختیم و علامه نظراتشان را اعلام فرمودند. هم اکنون نوبت دکتر مصطفی اوز میباشد.
دکتر اوزاک: بنده از سخنرانی علامه عسکری تشکر میکنیم ایشان فرمودند: حضرت پیامبر، قرآن را به طور خصوصی به حضرت علی (ع) آموخته و غیر از قرآن چیزهای دیگری به او آموخته است. این اطلاعات در کتابی به نام جامعه از طرف حضرت علی (ع) نگارش شده و از وی به ام سلمه و از ایشان نیز به حضرت حسن وحسين (ع) و به امام سجاد (ع) و از ایشان به امام باقر (ع) رسیده است که در دست امام باقر (ع) برای تأسیس و نشر مدرسه اهل بیت از همین کتاب استفاده شده است و اهـل بیت علم خود را به این کتاب استناد میدارند. این کتابی که چند ذراع میباشد، اساس علم اهل بیت (ع) را تشکیل میدهد. کتب اصول اربعة مائة از این کتاب نشأت گرفته است. که بعد از او نیز: «الكافي و من لايحضره الفقيه و تهذيب و استبصار» از این کتاب منشأ گرفته است. البته این نظر خاص شیعه است.
استاد در اینجا به مسأله «سنت و حدیث از دیدگاه شیعه» اصلاً نظر ندارد. شیعه میگوید: «کلام ائمهی معصومین، حدیث و سنت است زیرا آنها معصوم هستند. اینان همانند پیامبر معصوم هستند، لذا افعال و اقوال و برخورد آنها کاملاً سنت و حدیث میباشد، در حالی که استاد علامه عسکری به این دو ضوء اشارهای نمیکند. البته این که حضرت پیامبر (ص) به حضرت علی (ع) به غیر از قرآن چیزهای دیگری آموخته است یا نه موضوع مبهمی است که جای بحث دارد. شیعه ادعا میکند که به غیر از این، بعضی از متعلقات حضرت پیامبر (ص) اعم از شمشیر و زره آن حضرت، در دست ائمه میباشد که در این مورد نیز در مبانی تشیع، اتفاق وجود ندارد. باید گفت ادعای معصومیت ائمه از موضوعاتی است که شیعه در اثبات آن واقعاً مشکل دارد. به خصوص مسأله ۱۲ امام، از مسائلی است که اثبات آن برای شیعه خیلی خیلی مشکل است. به خصوص اسناد بـه کسی که وجود او مشکوک است[1] و کاملاً مورد تایید نمیباشد موضوع را مبهمتر میکند. استاد فرمودند که در کافی حدیث ضعیف وجود دارد.
میدانیم که در شیعه دو مکتب وجود دارد: یکی اصولیه و دیگری اخباریه. به نظر اخباریه (که خیلی متعصب هستند) هر چیزی که در کتب اربعه وجود داشته باشد حدیث و سنت است و جای بحث و اشکال نیست. اما اصولیه این مطالب را قابل انتقاد میدانند و استاد این را قبول دارد و قبول ایشان، به نظر ما یک امر زیبایی است.
رئیس: اکنون نوبت آقای متین یوردا گورا است:
متین یوردا گورا: آقای رئیس، حضار محترم و شنوندگان گرامی! سلام عرض کرده و با نام خدا شروع میکنیم. قبل از همه، به خاطر سخرانیشان در باره «جایگاه سنت در دین» از نظر شیعه از علامه عسکری متشکرم.
مسأله سنت در شیعههم با نصوص، هم با وصيت و هم! با عصمت پیوسته است. البته بیان تفاوتهای موجود بین شیعه و سنی بسیار مفید واقع خواهـد شـد و مـن سـعى میکنم به چندی از این نکات بپردازم.
علامه فرمودند که شیعه در مورد اصول دین و احکام به قرآن و سنت پیامبر وبـه کتب اربعه مراجعه مینمایند. جای خوشبختی است که شیعه نیز سنت را پس از قرآن به عنوان دومین منبع قبول دارد. اما در این نکته باید تأمل کرد که به نظر شیعه فتوای کتب اربعه مستقیماً به حضرت پیامبر وصل میشود و لذا مطالب آن را باید، نشأت گرفته از وحی دانست. لذا هر چیزی که در کتب اربعه وجود دارد باید بدون چون و چرا قبول شـود. شیعه با استناد به آیات تطهیر، حدیث ثقلين و قضيه غدیر خم، ائمه اثنا عشر را معصوم میداند و معتقد است که تمام اطلاعات الهیه یا از طریق الهامات مستقیم و یا از طریق وصیت امام قبلی به امام بعدی میرسد و لذا هرچه از آنان برسد، کاملاً حجت است و نمیتوان صرفاً یک روایت نامید. علامه نیز به این نکته اشاره فرموده و گفته که: تـمام اعتقادات شیعه مستقیماً دستور پیامبر محسوب میشود. سنت قبلاً احاديث و افعال مشاهده شده از پیامبر نامیده میشد، اما بعدها افعال واقوال شنیده شده از پیامبر (غیر مستقيم) و مواردی را که ایشان پرهیز میکردند نیز سنت نامیده شده است.
با توجه به اینها میتوان گفت سنت همان تفسیر کتاب خداست که از طریق افعال و اقوال پیامبر به ما رسیده است. در این مورد شیعه از سنی فاصله گرفته است زیرا به نظر شیعه عدالت صحابه که مهمترین ناقل ایـن سـنت هستند، زیر سؤال میباشد و فقط احادیثی که از طریق قشر خاصی (اهل بیت و شیعه آنان) میرسد، درست میباشد. آری، حضرت علی از بین اصحاب گرامی با علم به قرآن، حديث و به خصوص در زمینهٔ فقه جایگاه خاصی داشت، از آنجا که حضرت علی اوقات زیادی را با پیامبر میگذرانده است، بیشتر روایاتی که در کتب اهل سنت، از طریق حضرت على نقل شده است مربوط به شکل و شمایل و ادعيه مخصوص حضرت پیامبر میباشد. هچنین اهل سنت قبول دارد که حضرت علی دعای خاصی را از حضرت پیامبر آموخته بود که او را همیشه در غلاف شمشیر خود نگاه میداشت اما همانگونه که از خود حضرت علی به ما رسیده است این دعای مذکور شامل احکامیمربوط به دیه نجات دادن اسیر مسلمان از دست دشمن وحرمت کشتن مسلمان به خاطر یک کافر و حدود شرعی مدینه که مربوط به حرمین میباشد و اطلاعاتی از این قبیل بوده است. اما شیعه به این اکتفاء نکرده و اوصاف دیگری را مانند امامت، و حقانیت (در مورد خلافت) و از این قبیل خصوصیات را به حضرت علی نسبت میدهند که مغایر با نصوص قرآن و سنت میباشد. متأسفانه در تبلیغ علامهٔ محترم نیز، ادامهٔ همین عرف را میبینیم. به نظر علامه نیز کتابی بـه طـول هفتاد ذراع به نام «الجامعه» از طرف پیامبر به حضرت علی دیکته شده است و این کتاب دارای اسرار مربوط به آینده و راه حل تمام مسائل سیاسی میباشد، نسـل بـه نسـل از امامی به امام دیگر رسیده است و منبع كتب اربعه نیز فقط و فقط ایـن کـتاب میباشد و شیعه با استناد به همین منبع تمام مطالب کتب اربعه را در یک کلمه حـديث صحيح و مطلق مینامند، لذا مطالبی که در آخر فرمایشات علامه ذکر شده است برای جامعه اهل سنت بسیار قابل تأمل است.
رئيس: هم اکنون خواهش میکنیم که علامه ۵ دقیقه ما را مستفیض کنند.
چگونگی پاسخ دادن به مناظره و سبب آن:
دو دانشمند مناظر به عنوان مناظره سعی کرده بودند مهمترین عقاید شیعه را زیر سؤال ببرند. اینجانب آنچه را میبایست پاسخ دهم یادداشت مینمودم و خرسند بودم که ایشان خود سبب شدند تا این جانب عقاید شیعه را در این همایش مهم با استدلال متین بیان کنم.
در نظر گرفته بودم در پاسخ ایشان بگویم:
چنین نیست که شما میگوئید.
(شیعه سنت پیامبر را از صحابه نمیگیرند و از ائمه میگیرند به دلیل آن که آنها معصوم میدانند درحالی که عصمت ایشان ثابت نیست).
حقیقت امر آن است، دستهای از مسلمانان سنت پیامبر(ص) را فقط از صحابه میگیرند و همهٔ ایشان را عادل میدانند.
و دستهای سنت پیامبر(ص) از عدول صحابه میگیرند و از ائمه اهل البيت. چه آن که درباره صحابه در قرآن کریم میخوانیم از ایشان کسانی بودند که در داستان افک به همبستر پیامبر(ص) نسبت زنا دادند العياذ بالله و هم ایشان بودند که در حالی که پیامبر(ص) خطبه نماز جمعه میخواند صدای طبل و كرنا شنیدند که از رسیدن مال التجاره خبر میداد و جز سیزده مرد و هشت زن، پیامبر(ص) را در آن حـال تـرک کردند و از مسجد پیامبر بطرف کاروان تجارتی رفتند. خداوند میفرماید: « وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَيْهَا وَتَرَكُوكَ قَائِمًا…». «سوره جمعه آیه ۱۱»
ونیز در صحابه بودند گروهی که در شب تاریک در گردنه هرشی، شتر پیامبر(ص) را به قصد ترور پیامبر(ص) رم دادند. در زمان پیامبر(ص) در صحابه منافقانی بودند که نفاقشان پنهان بوده است و خداوند درباره ایشان میفرماید (وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْنعلمهم…)[2]. «سوره توبه، آیهٔ ۱۰۱». درباره بعضی از صحابه، پیامبر فرمود: «لا تـرجـعوا بعدی کفارا يضرب بعضكم رقاب بعض» بعد از وفات من به حالت (جاهلیت خود)، کافر بودن برنگردید که یکدیگر بکشید. و فرمود: در لب حوض کوثر گروهی از اصحاب خود را میبینم، «يختلجون دونی» در برابرم دست و پا میزنند، میگویم (ربّ اصيحابی اصیحابی) پروردگارم، اصحابم اصحابم، جواب میرسد «لاتـدري مـاذا أحـدثوا بعدك ارتدوا…» نمیدانی پس از تو چه کردند! مرتد شدند! و از صحابه پیامبر(ص) بودند آنان که شمشیر بر روی هم کشیدند.
و در صحابه گروهی منافق بودند که جـز خـدا، کسی ایشان را نمیشناخت و گروهی بودند که خداوند در بارهٔ ایشان میفرماید «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا…»[3]، «سوره فتح، آیه ۲۹». بنابراین مـا نـاگزیریم از تفحص در حال صحابه برای شناسائی مؤمن ایشان از منافق و پیامبر برای این شناسائی قاعده را به ما آموخته و فرموده: «ان عليا لا يحبه إلا مؤمن ولا يبغضه إلا منافق». از این جاست که شیعیان سنت پیامبر(ص) را از صحابهای که دشمن عـلی بـاشند، نمیگیرند. مانند معاویه و عمرو عاص که علی را در خطبه نماز جمعه لعن میکردند و شمشیر بروی آنحضرت کشیدند و مانند ذو الثديه از خوارج نهروان و نیز از تابعین مانند عمران بن حطان خارجی که شیخ بخاری از او حدیث روایت میکند از اینچنین اصحابی سنت پیامبر(ص) را نمیگیرند. سنت پیامبر(ص) را از صحابه یا تابعین میگیرند که دشمن علی نباشند.
اما آن که سنت پیامبر(ص) را از دو ازده امام از اهل البیت میگیرند به دلیل آنست که ایشان دو ازده وصی پیامبر بودهاند چه آن که پروردگار عالم برای همهٔ پیامبران اوصیائی تعیین فرموده بود که بعد از ایشان حافظ شریعت و سرپرستی امتها را داشتند پس از حضرت آدم شیث و پس از نوح سام و پس از ابراهیم اسماعیل و اسحاق و پس از موسی الیسع و دیگران و پس از عیسی یوشع (صلوات الله عليهم اجمعين) وخداوند علی و یازده فرزندش را اوصیاء خاتم الانبیاء (ص) قرارداد و پیامبر(ص) در اولین روز اعلان دعوت تا روز غدیر خم وصی بودن حضرت علی(ع) را به مردم تبلیغ فرمود و دوازده نفر بودن اوصیاء خود را در روایات صحیح متواتره تبلیغ فرمود که آن روایت ها جز بر دوازده امام از اهل البيت صدق نمی کند و در نظر داشـتم هـمه روایاتی که در این باره در «معالم المدرستين» آمده بیان نمایم سپس با دلیل بیان کنم: خداوند پیامبران و اوصیاء ایشان را امامان بشر و معصوم قرار داده بنابراین ما سنت پیامبر(ص) را از دوازده امام میگیریم به دلیل آن که اوصیاء پیامبر خاتم میباشند و همچنان که بیان کردیم ایشان خود فرمودهاند ما سنت پیامبر(ص) را از جامعه على نقل مینمائیم و این امر در کتب اربعه ما واضح است در این باره شما میبایست کتب اربعه را مورد پژوهش و مطالعه قرار داده و نتیجه گیری کنید و انکار شما بدون رجوع به آن کتابها بحث علمی نیست و دور از شأن علم و دانشمندان است.
اینچنین آماده پاسخ گوئی بودم. و از آنجا که این پاسخ گویی با بیان دلیل آن بیش از یک ساعت وقت لازم داشت و پس از آن که مناظره ایشان تمام شد و به من پنج دقیقه وقت پاسخ دادند، همه چیز برایم روشن شد و فهمیدم این همایش را وهابیهـا بـا اغـفال ترکها به پا داشتهاند تا در آخر قطعنامهای صادر کرده و استدلال کنند: سنت پیامبر را از صحابه که درک صحبت پیامبر(ص) را کردهاند میتوان گرفت . و شیعه سنت پیامبر (ص) را از صحابه نمیگیرند بلکه معارف دینی خود را از ائمه میگیرند، به دلیل آنکه ایشان را معصوم میدانند و این که از جانب خـدا بـه ایشان الهام میشود. و ایـن معتقدات صحت ندارد، و وجود یکی از ائمه (حضرت حجة ابن الحسن(ع)) صحت ندارد تا از او چیزی تعلیم گرفته باشند بنابراین ایشان به سنت پیامبر عمل نمیکنند. پس ایشان از ملت مسلمان نیستند. و نظیر این داستان در یک سفر حج برایم پیش آمده بود:
به ما خبر دادند که نقشه چیدند تا در همایشی که پس از اتمام مناسک حج در (رابطة العالم الاسلامی) برای بحث در باره «حقوق زن در اسلام» به پا میدارند، مسئله متعه را مطرح کنند و در پایان آن قطعنامهای صادر کنند که شیعه در امر متعه مخالف سنت پیامبر و اجماع مسلمانها عمل میکنند و خارج از ملت اسلام هستند. لیکن بسبب اختلافی که بین ایشان و محمد غزالی رئیس جلسه در گرفت جلسه بهم خورد و مردم متفرق شدند و به نتیجه نرسیدند. این همایش را نیز، نظیر همان همایش دانستم که میخواهند در آخر همایش قطعنامهای علیه شیعه صادر کنند و به همین دلیل فقط یک نفر از شیعه دعوت کردند و نیز زمان اصل سخنرانی مرا بیست دقیقه تعیین کردند به خیال این که از روی نوشته میخوانم و در مدت بیست دقیقه یک ثلث اوراق را بیشتر نمیتوانم بخوانم و به نتیجه نمیرسم! وقتی دیدند بحث را خلاصه میکنم، خواستند به عنوان ترجمه به ترکی، سخنرانی مرا قطع کنند در حالی که حاضران دانشمندانی بودند که به زبان عربی آشنا بودند، اضافه بر آن همهٔ سخنرانیها در حین سخنرانی با گوشی ترجمه میشد بدین جهت نپذیرفتم سخنرانی خو درا قطع کنم تا به ترکی ترجمه کنند و تصمیم گرفتم قصد ایشان را که میخواهند قطعنامهای علیه شیعه صادر کنند بر حاضرین روشن کنم تا دیگر نتوانند علیه شیعه قطعنامه صادر کنند و غرض ایشان را آشکارا بیان کردم ليكـن اسـم شیعه را نبردم و تکرار کردم و گفتم: شما میخواهید عليه من حكم صادر کنید؟! و در نظر داشتم با روشن شدن این امر بر حاضرین، هرچه را بتوانم و بگذارند بیش از پنج دقیقه بر انتقادات پاسخ دهم.
با در نظر داشتن همهٔ این امور با صدای بلند چنین گفتم:
آیا این منصفانه است که مناظره کنندگان مناظره کنند و من برای پاسخگویی تنها پنج دقیقه فرصت داشته باشم؟! این عادلانه است؟ من در این وقت کم چه کنم وچه بگویم؟ بسیار متأسفم!
رئیس جلسه: بهترین سخن سخن کوتاه و رساست. (خير الكلام ماقل ودل)
چیزی برای گفتن ندارم!!
رئيس جلسه: ما في وقت ما في وقت (وقت نداریم)
اگر فرصت کافی برای پاسخگوئی نمیدهید، پس چرا اعتراض میکنید؟ چرا برای اصل بحث من بیست دقیقه فرصت داده بودید، آیا این منصفانه است؟!
شروع پاسخگوئی:
سپس در مقام پاسخ به اشکالات و اعتراض دو مناظر گفتم:
اولاً این که، من در اینجا بحث از عصمت نکردم (که شما آن را مطرح کنید) ایـن بحث دیگری است که در کتاب «معالم المدرستين» آمده و هرکه بخواهد این کتاب را در اختیارش میگذارم؛ و نیز، من در بارهٔ امامت سخن نگفتم، زیرا سخن گفتن از امامت و خلافت خروج از موضوع بحث است، جای آن در این همایش نیست اما این که گفتم در کتاب کافی احادیث ضعیف وجود دارد معنایش این نیست که کتاب کافی بیاعتبار است، علمای ما احادیث ضعیف را مشخص کرده و آنها را به کار نمیگیرند، مرحوم مجلسی در شرحی که بر کتاب کافی به نام «مرآة العقول» نوشته است احاديث صحيح و ضعيف و سبب ضعف آن را بیان کرده، ما حدیث صحیح را از کافی میگیریم نه حدیث ضعیف را، پس نبایست به نظر شما بیاید که چگونه به این کتاب استناد میکنیم زیرا ما اینگونه گفتیم.
اما بحث خلافت، ما را از بحث خلافت معاف دارید!
ما اکنون نیازمند وحدت و اتحادیم!
مناظره کننده: احسنت!
شما مرا از ایران دعوت کردهاید تا محاکمه کنید؟ این از عدالت به دور است! من که از عصمت سخن نگفتم. من گفتم این کتاب «کافی» میگوید من از اصل زراره گرفتم و زراره میگوید من از امام صادق (ع) گرفتم، و امام صادق میگوید: من از جامعه گرفتم. و جامعه به خط على واملای پیامبر (ص) بوده. وعلی (ع) از سرآغاز وحی در غار حراء تا هنگام وفات رسول خدا (ص) با آن حضرت بوده است.
دیگر این که ما حدیث صحیح رسول الله (ص) را میگیریم، از هرجا که باشد. همانگونه که احادیث رسول خدا را از ائمه که نوشته علی و از رسول خدا است ونزد آنان است میگیریم، چه اشکالی دارد که نزد امام صادق (ع) نوشتهای با خط علی و املای رسول الله موجود باشد؟ چه مانعی دارد چیزی را که علی از رسول الله (ص) شنیده و آن را نوشته و به دست امامان ما رسیده، مورد استناد ما باشد؟ کجای این مسئله اشكـال دارد؟ چرا؟ در اینجا مناظره کننده سخن را قطع کرده و میگوید: اصلاً چه دلیلی بر وجود این جامعه وجود دارد؟ این چیزی است که اصحاب کتب اربعه میگویند: من از اصول روایت میکنم. حتی یک نسخه از این اصول اصلی که هفده حدیث در آن است تا امروز و در کتابخانهٔ دانشگاه تهران نگهدرای میشود. شما بحث را از مسیر تخصصیاش بیرون نبرید، شما به کتابهای حدیثی ما «كتب اربعة» مراجعه کنید و درباره سند آنها با ما مناشقه نمائید.
اما این که میگویند ما از کتابهای اهل سنت حدیث نمیگیریم، این دروغ و افتراست، شما به تفسیر تبیان شیخ طوسی مراجعه کنید، احادیثی که از صحابه آورده بیش از احادیثی است که از امامان اهل بیت(ع) روایت کرده. من در این جا کتاب «عقائد الاسلام» خود را آوردهام، بگیرید و مطالعه کنید، ببینید من از هر دو طرف شیعه و سنی روایت کردهام و نیز به «معالم المدرستين» مراجعه کنید تا دریابید احادیث وارده از کتب اهـل سنت در آن بیشتر از احادیث شیعی است. پس این دروغی است که بر ما بستهاند و این چنین دروغزنی شایسته اهل علم نباشد. من جایگاه شما را برتر از این میدانم!
اما موضوع مهدی (عج) و این که گفته شود: مهدی که وجود ندارد تا شما جامعه را از او گرفته باشید. بحث در مورد حضرت مهدی در کتابهای شیعه وسنی بسیار است و من اکنون به دنبال چنین بحثی نیستم، آن چه را که من گفتم این بود که: «جامعه تا زمان امام رضا نزد آن حضرت بوده است» و شما در این باره با من مناقشه نمائید، نه درباره حضرت مهدی (ع). قسم به خدای کعبه که این شیوه بحث و مناظره علمینیست! شما مرا از ایران بدینجا خواستهاید که محاکمه کنید، این عادلانه نیست!
رئيس وقف الدراسات الاسلامية: عصبانی نشوید (سخنان نامفهوم)[4]
بیست دقیقه برای بحث علمیبود و پس از آن مناظره غیر علمی؟!
بهتر بود اصلا مرا دعوت نمیکردید. چرا او (مناظره کننده)، حق دارد هرچه خواست بگوید ولی من حق پاسخگوئی و دفاع منطقی نداشته باشم؟!
رئیس جلسه: ۵ دقیقه به علامه وقت دادیم که صحبت کنند و سخرانی ایشان به طول انجامید.
رئیس جلسه به زبان ترکی و عربی، سخنرانی ایشان را قطع کرده و چنین میگوید: خواهش میکنیم! کافیست! بنای ما ۲۰ دقیقه بود اما علامهی محترم ۳۰ دقیقه صحبت کردند و دوستان ما نیز هر یک ۵ الی ۷ دقیقه به ایشان جواب دادند که این عرف و عادات جلسات ماست. ما این جا قصد محاکمه کردن شیعه را نداریم؛ لذا ایشان نباید از این ناراحت بشوند.
هم اکنون نوبت سخنرانی آقای نور الدین … (فامیل ایشان نامفهوم است)
***
در بخش پنجم این مقاله به مشاهدات و گزارش هم سفر علامه عسکری، جناب آقای جمال آریایی خواهیم پرداخت.
پاورقی
[1] مقصود وجود حضرت حجة ابن الحسن العسکری علیه السلام میباشد.
[2] و از اهل مدینه، گروهى سخت به نفاق پاى بندند، تو آنها را نمى شناسى، ولى ما آنها را مى شناسیم. به زودى آنها را دو بار مجازات مى کنیم (: مجازاتى در دنیا، و مجازاتى به هنگام مرگ); سپس به سوى مجازات بزرگى (در قیامت) فرستاده مى شوند.
[3] محمّد (ص) فرستاده خداست؛ و کسانی که با او هستند در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند؛ پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود میبینی
[4] پیاده شده از نوار