ذکر اهلبیت در هر فرصت

ذکر اهلبیت در هر فرصت - خاطرات علامه عسکری

حجة الاسلام و المسلمین شیخ علی سلیمی

راوی: حجة الاسلام و المسلمین سلیمی (خواهر زاده علامه عسکری)

ایام آخر عمر مرحوم علامه عسکری بود، به خاطر این که کلیه‌شان دچار مشکل شده بود، برای دیالیز بیمارستان می‌رفتند. به خاطر سن بالایی که داشتند، به طور طبیعی نمی‌توانستند که از رگ دستشان برای دیالیز استفاده کنند، فلذا به ناچار از رگ گردن ایشان خون گرفته می‌شد و این دستگاهی که به گردنشان وصل شده بود یک وقت‌هایی آویزان می‌شد و بالاخره گردن ایشان را اذیت می‌کرد. و ما دستگاه را با چسب به گردن ایشان چسبانده بودیم تا اذیتشان نکند. من دائما محضرشان می‌رسیدم و شب‌ها توفیق داشتم کنار حاج آقا می‌ماندم. روزی بیمارستان آمدم دیدم حاج آقا دستشان را گذاشته بودند روی گردنشان و مقداری منقلب شدند و گریه کردند.

گفتم: «حاج آقا اگر اذیتتان می‌کند بگویید تا پرستار صدا بزنم این را عوض کنند.» گفتند: «نه! خیلی اذیتم نمی‌کند. یک ذره [اذیت] بالاخره طبیعی است. من ناچارم این را بگذارم روی گردنم باشد. راه دیگری وجود ندارد. داشتم فکر می‌کردم این دو تا سوزن خیلی کوچک که تو رگ گردن من گذاشته‌اند حالا گاهی اوقات یک مقداری من را اذیت می‌کند…» سپس خیلی منقلب شدند و گریه کردند. ادامه دادند: «به حضرت علی اصغر چه گذشت؟…» ایشان از همین قصه استفاده می‌کردند تا روضه‌ای برای حضرت ابا عبد الله الحسین (ع) بخوانند و ذکر اهلبیت کنند. علامه عسکری خیلی ولائی بودند.

شما را مهمان کنم به کلامی از امیر المؤمنین (ع)

به یاد دارم وقتی عده‌ای از فامیل و بستگان، دیدار علامه عسکری می‌رفتیم و منزل ایشان می‌ماندیم، حاج آقا در کتاب‌خانه‌شان می‌نشستند و زیاد کاری با ما نداشتند، ولی یک وقت‌هایی می‌شد که ما می‌نشستیم به گپ و خنده و تعریف با همدیگر و این گونه وقت را می‌گذراندیم. حاج آقا وقتی که احساس می‌کردند که وقتمان را تلف می‌کنیم، کنارمان می‌آمدند و یک جمله‌ای به ما می‌گفتند خیلی برای من به یادگار مانده است. می‌گفتند:

«بیایید بنشینید من شما را مهمان کنم به کلامی از امیر المؤمنین (ع).»

یعنی به ما القا می‌کردند که کلام امیر المؤمنین (امام علی علیه السلام) به قدری ارزشمند و به قدری والاست که شما را باید مهمان کنیم به این کلام. چرا که یک کلام عادی نیست. و ما همیشه پای صحبت‌های ایشان [ ذکر اهلبیت ] می‌نشستیم. ایشان احادیثی از امیرالمؤمنین با یک آب و تاب و افتخاری نقل می‌کردند و این حس را به ما منتقل می‌کردند. واقعا این حس در ما ایجاد می‌شد که لذت می‌بردیم از این که حضرت امیر المؤمنین امام ماست و به این افتخار می‌کردیم. یک جمله‌ای هم همیشه به حالت تبسم می‌گفتند:

«کلام پیغمبر (ص) قانون است. [آن کلامی که از پیامبر نقل می‌شود و قطعی الصدور از پیامبر (ص) است، این کلام قانون است.]»‌

بعد مثال می‌زدند:

«الطَّلَاقُ‏ بِيَدِ مَنْ‏ أَخَذَ بِالسَّاق‏»

این کلام پیغمبر است که طلاق در دست مرد است. و می‌گفتند چون این را پیغمبر گفته‌اند، قانون است و این را نمی‌شود عوض کرد. بعد می‌فرمودند که:

«من کلام امیر المؤمنین را تشبیه می‌کنم به آن سنگ‌های درشتی که از کوه محکم به زمین می‌خورد.»

این قدر قاطع و محکم. بعد مثال می‌زدند که امیر المؤمنین می‌فرمود:

«يَا أَشْبَاهَ‏ الرِّجَالِ‏ وَ لَا رِجَال [فیکم]‏» (ای شبیه به مردان و هیچ مردی میان‌تان نیست)

خیلی مستحکم و قوی! این مثالی بود حضرت علامه در مورد کلام امیر المؤمنین می‌فرمودند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *