راوی: حجة الاسلام و المسلمین سلیمی (خواهر زاده علامه عسکری)
مرحوم علامه عسکری، نقل میکردند: در آن دورانی که امام خمینی تبعید شده و اوائلی که ایشان به نجف آمده بودند، یک عده از علمای نجف، به سبب برخوردهای تندی که امام خمینی نسبت به دولت منحوس محمد رضا پهلوی داشتند، خدمت آیة الله العظمیٰ سید محسن حکیم آمدند. آیة الله سید محسن حکیم آن هنگام یکی از مراجع بزرگ شیعه بود و علامه عسکری دست راست ایشان به حساب میآمد. آن عده به قول خودشان نسبت به اقدامات حضرت امام خمینی معترض بوده و معتقد بودند که «ایشان خیلی علیه دولت شاه صحبت میکند و… ما هم یکسری برنامههای اسلامی و فرهنگی در ایران داریم، با این حرفهایی که ایشان میزند، برنامههای ما را هم آن جا متوقف میکند و حساب ایشان را بر گردن ما هم میگذارند…»
برای همین از آیة الله حکیم خواسته بودند که با امام خمینی صحبت بکند تا به قول معروف، ایشان مقداری کوتاه بیاید و این قدر تند صحبت نکند. آقای حکیم هم پذیرفته بودند و بنا شد جلسهای با حضور چند تن از مراجع عراق آن زمان برگزار شود. از جمله حاضران در این جلسه آیة الله سيد محسن حکیم، آیت الله شاهرودی، علامه عسکری و امام خمینی و چند نفر دیگر بودند. علامه میافزود: آیة الله حکیم به حضرت امام گفته بود که ما با شما موافقیم و این شاه را قبول نداریم. این مرد بر حق نیست. اما شما هم این قدر تند نروید. میخواهید کاری بکنید، برنامهای دارید، با این شدت و حدّت عمل نکنید که ما اگر یک وقت برنامهای یا کاری داشتیم بتوانیم انجام دهیم؛[مرحوم علامه عسکری میگفتند که کلام آیة الله حکیم این بود]:
«یک کاری بکنيد اگر فردا خواستیم ریشی برای این دولت گرو بگذاریم آنها بپذیرند و حرف ما را زمین نزنند.»
علامه میگفتند: وقتی صحبتهای آقای حکیم تمام شد. حضرت امام خیلی عصبانی شدند و ایستادند به طوری که عبا از یک دوش ایشان افتاد وفرمودند:
«سید! من نمیخواهم دولتی باشد که شما بخواهید ریش برای آنها گرو بگذارید، دولت ماییم. دولت شمایید. آنها باید به فکر باشند که برای ما ریش گرو بگذارند، نه این که ما نگران باشیم»
بعد هم حضرت امام با همان عصبانیت از مجلس خارج شدند. مرحوم علامه میگفتند وقتی ایشان از مجلس خارج شدند، آقای حکیم دستی بر ریششان کشیدند وفرمودند:
«بالا غیرتا این سید راست میگوید. کجاها را دارد میبیند. دولت ماییم. اینها باید از ما حساب ببرند.»