راوی: سید احمد عسکری (فرزند علامه عسکری)
در سفری که به همراه علامه عسکری به انگلستان داشتم ایشان برای امور تحقیقاتی خود، احتیاج به یک کتاب مهم داشتند که آن کتاب در کتابخانه انگلستان موجود بود. با علامه و چند تن از همراهان به آنجا رفتیم و با رئیس کتابخانه ملاقاتی داشتیم. رئیس کتابخانه با شنیدن نام علامه از ایشان پرسید که شما نویسنده کتاب «یکصد و پنجاه صحابی ساختگی» و «عبد الله بن سبأ» هستید؟ بعد از شناخت علامه، خودش شخصا از پشت میز کار برخاست و رفت تا کتاب مورد نظر علامه را بیاورد. علامه عسکری که فقط به چند صفحه از آن کتاب را که نیاز داشت، کپی گرفت و سرانجام از کتابخانه بیرون آمدیم.
مباحثه با کشیش کلیسایی در لندن
علامه عسکری در هر سفری، سبک زندگی مردم آن کشور، دیانت، اندیشه و رفتارشان را بررسی میکرد. به همین روی مدتی پس از أخذ منابع مورد نیاز از کتابخانه، به یکی از کلیساهایی که نزدیک محل سکونتمان بود رفتیم؛ اتفاقا رفتن ما مصادف با روز یکشنبه بود که عبادت مسیحیان شروع شده بود. علامه عسکری مقداری ایستاد و عبادتشان را تماشا کرد. سپس در پایان مراسم عبادی با کشیش آنجا ملاقاتی داشت و با او مباحثهای علمی انجام داد. ایشان با تکیه بر منابع کتب مقدس خودشان (حتی با ذکرِ چاپ و سال انتشار منابع مذکور) به اثباتِ نبوت حضرت محمد (ص) و ۱۲ وصی پس از او (که در آن کتب ذکر شدهاند) پرداخت گر چه کشیش آنجا رغبتی به نتیجه مباحثه نشان نداد. در هر صورت علامه عسکری هر کجا میرفت با صاحبان فکر و اندیشه مباحثه میکرد.
دیدار از محله یهودیان لندن
چند روز بعد علامه عسکری در انگلستان برای مشاهده سبک زندگی یهودیها، تمایل داشت تا از منطقه یهودیهای لندن دیدن کند. همراهان با ماشین ما را به محلهای بردند که ساکنانش یهودی بودند. از ماشین که پیاده شدیم علامه تعجب کرد، در آن محله یهودینشین نه آرایشی، نه کفش پاشنه بلندی، نه لباس تنگی بلکه زنانشان حجابی عین حجاب شیعههای شهر نجف داشتند. عبای سیاه همراه با پوشیه که صورتشان را کامل پوشانده بود به طوری که هیچ کس حتی نمیتوانست چهرههایشان را ببیند. این برای علامه بسیار جالب بود که یهودیها این طور زندگی میکنند. ایشان در حین قدم زدن در آن محله، اقدام به ارتباط گرفتن با مردان آنجا کرد تا با آنها گفتوگو کند ولی آنها هیچ کس جز خودشان را نمیپذیرفتند. به همین روی این دیدار به چند دقیقه به طول نیانجامید و برگشتیم.
پیام به قبر چرچیل
پس از گذشت چند روز یکی از همراهان پیشنهاد داد که از قبر چرچیل دیدن کنند. اگر چه علامه تمایل زیادی به دیدن قبرش نداشت اما در هر صورت به آنجا رفتند، علامه بر سر قبر پایش را به قبر زد و گفت: «چرچیل تو آمدی خواستی با استعمار انگلستان دین اسلام و تشیع را نابود کنی در صورتی که ما دین تشیع را در کشور انگلستان آوردیم» و الآن این جا چندین مسجد هست دانشجوهای ما در حال تبلیغ دین اسلام هستند و ما کارمان را ادامه میدهیم.