نکوهش ابوسفیان
معاویه در نقطه عطف برخورد جاهلیت و اسلام، لحظهای از سردمداران کفر، دوری نگزید، و حتى آن روز که میدید پدرش ظاهراً به اسلام گرایش یافته است، وی را با اشعاری نکوهش آمیز مخاطب قرار داده گفت:
یا صخر لا تلمسن فتفضحنا |
بعد الذین ببدر اصبحوا فرقاً | |
خالي و عمي و عم الام ثالثهم |
و حنظل الخیر قدا هدى لنا الارقا | |
لا ترکنن الى الامر تقلدنا |
و الراقصات في مکه الخرقا |
|
فالموت اهون من قول العداه لنا |
عاد ابن حرب عن العزى اذا فرقا |
|
ترجمه ابیات: ای صخر، اسلام را نپذیر که ما را به رسوائی دچار خواهی ساخت! بعد از مرگ عزیزانی که در جنگ بدر پاره پاره شدند.
دائی و عمویم و نیز عموی مادرم، که سومین فرد آن کشتگان بود. و حنظله برادر خوبم، آنها که خواب سحرگاه ما را به بیداری مبدل ساختند.
یک لحظه نیز به اسلام میل نکن، که بر گردن ما بار ننگ میگذارد! سوگند به شترانی که چون رقاصگان در مکه راه میپیمایند،
مرگ آسانتر است از ملامت دشمنان که بگویند فرزند حرب، ابوسفیان، به خاطر ترس و وحشت، از بت «عزى» روی گردان شد![۱]
کاتب الوحي نفرین شده
معاویه بعد از فتح مکه، در میان سایر افرادی که اسلام آوردند، به ظاهر به این دین گروید، و از سهم «مؤلفه قلوبهم»[۲] از غنائم جنگ حنین، که ویژه جلب قلوب تازه مسلمانان و سست ایمانان بود، صد شتر و مقدار زیادی نقره نصیب برد. در همین سالهای آخر بود که پیامبر اسلام با بزرگواری خاص خود، وی را در شمار نویسندگان متعددش قرار داد.[۳]و[۴]
روزی به همین جهت ابن عباس را در پی معاویه فرستاد، تا وی را برای نوشتن نامه و دستوری دعوت نماید. ابن عباس وی را در حال خوردن غذا یافت، بازگشت و پیامبر (ص) را آگاه کرد. بار دیگر رسول الله (ص) ابن عباس را به دنبال وی فرستاد، باز معاویه در حال خوردن بود و از آمدن خودداری کرد. مرتبه سوم هم حادثه تکرار شد، زیرا معاویه به خوردن ادامه میداد. آنگاه که ابن عباس، پس از مرتبه سوم هم نتوانست معاویه را برای انجام فرمان رسول خدا (ص) به نزد وی آورد، آن حضرت (ص) وی را نفرین فرمود:
«خداوند شکمش را سیر نکند.»[۵]
بعدها معاویه اظهار میداشت: دعای رسول خدا (ص) مرا فرا گرفت، و نفرینش در حق من به اجابت رسید. لذا در هر روز چندین بار غذا میخورد، و هر بار هم به مقدار فراوان![۶] باز هم در خود احساس گرسنگی میکرد، تا آنجا که پرخوری معاویه در عرب ضرب المثل شده بود و به آن کس که پرخوری میکرد، میگفتند:
«كانّ في احشائه معاوية»
مثل اینکه معاویه در شکمش جای گرفته است!!
خواستگاری معاویه در عصر پیامبر
روزی زنی از مهاجران با رسول اکرم (ص) راجع به معاویه و دو تن دیگر که از او خواستگاری کردند، مشورت کرد. رسول اکرم (ص) در شأن معاویه فرمود:
«أمّا معاویة فصعلوكُ لا مال له»
[توضیح: صُعلوک در لغت عرب به کسی میگویند که نه مال دارد و نه میتوان به او اعتماد کرد. رجوع کنید: معجم کتاب العین، خلیل بن احمد فراهیدی، ماده صعلك.]
دوستی بر شرارت
روزی که رسول اکرم از مدینه خارج شده و به مسافرت میرفت، به گوش خود شنید که دو تن آواز میخوانند، و هر یک از پی دیگری این بیت را تکرار میکند:
يزال حواريُّ لوح عظامه زوى الحرب عنه أن يُجن فَيُقبرا
ترجمه بیت: استخوانهای دوست و رفیق یگانه ما، همچنان آشکار مانده است. جنگ از مدفون شدن و پنهان گشتن مانع شده است!
پیامبر فرمود: دقت کنید، و بنگرید کیانند. گفتند: آن دو معاویه و عمرو عاص میباشند! رسول اکرم (ص) دو دست به دعا برداشت، و فرمود:
«اللّهمّ أركسهما في الفتنة رَكساً، ودُعّهما إلى النار دَعّا»
«بار الها این دو را در فتنه انداز، و در آتش پرتابشان کن»[۹].
در حدیثی دیگر آمده: رسول اکرم (ص) معاویه و عمرو عاص را در جنگ تبوک در کنار هم مشاهده کرد که با هم سخنگویان میرفتند، روی به یاران خود کرده فرمود: هر گاه این دو را در کنار یکدیگر مشاهده کردید، از هم جدایشان کنید؛ زیرا این دو هرگز بر خیر و صلاح با هم گرد نمیآیند.[۱۰].
در حدیثی دیگر چنین نقل شده است که آن حضرت، این دو نفر را در کنار هم دید، نگاه تندی به ایشان کرد. روز دوم و سوم هم چنین اتفاقی تکرار شد. هر روز پیامبر مدتی طولانی بدانها چشم میدوخت. روز سوم فرمود: هرگاه دیدید معاویه و عمرو عاص با یکدیگر اجتماع کردهاند، از هم دورشان کنید؛ زیرا هیچ گاه اجتماع این دو بر خیر و صلاح نخواهد شد!![۱۱]
روزی ابوسفیان بر مرکبی سوار بود، و دو پسرش یزید و معاویه همراه او میآمدند. یکی لگام مرکب را به دست داشت، و دیگری آن را از پشت میراند. چون رسول اکرم (ص) اینان را بدین حال مشاهده کرد. فرمود:
«خداوندا! لعنت خویش را بر مرد سوار و راننده و جلودار این مرکب نازل فرما، و آنها را از رحمت خویش دور بدار»[۱۲].
این گونه حوادث و امثال این سخنان که از پیامبر اسلام به جای مانده است- اگرچه ما به همه آنها اشاره نکردیم و نمونههای فراوان دیگری از آنها را میتوان از لابه لای کتب تاریخ و حدیث بدست آورد- دقیقاً شخصیت و اصالت معاویه و خاندانش را از نظر حضرت رسول (ص) روشن میکند، و ما چگونگی تلقی و تفکر اسلام راستین را درباره ایشان، بدست میآوریم[۱۳]
منبع: کتاب احادیث ام المؤمنین عائشة، تألیف علامه عسکری.
[۱] به نقل زبیر بکار در کتاب «مفاخرات»، نگاه کنید به «شرح نهج البلاغه» ۲/ ۱۰۲+« تذکره الخواص»/ ۱۱۵-« جمهره الخطب» ۲/ ۱۲.
[۲] اسلام سهم «مولفه قلوبهم» را درباره ظاهر بینانی فرمان داد که به ظاهر اسلام آورده بودند، اما حقایق دین کاملا روح ایشان را تسخیر نکرده بود، و بدین وسیله میخواست دلهای ایشان نسبت به آئین خدا، نرم و متمایل گردد.
[۳] ابوسفیان، از پیامبر اکرم درخواست کرده بود که او و فرزندانش را به کاری بگمارند، تا تنفر مسلمانان نسبت به وی رفته رفته جای خود را به محبت بدهد، و این افتخار وضع اجتماعی آنها را بهبود بخشد. پیامبر اکرم که از هیچ وسیله مشروعی، در راههای اصلاحی، روی نمیگردانید، و نیز به خاطر اینکه بر اساس اخلاق بزرگوارانه اسلامی نمیخواست خواهشی که توان برآوردن آن را دارد رد کند، تقاضای ابوسفیان را پذیرفت. لذا معاویه گاه و بیگاه افتخار نویسندگی آن حضرت را به دست میآورد. ابوسفیان در پارهای از اوقات به جمعآوری صدقات مأمور میشد.
[۴] مسعودی:«التنبیه و الاشراف»/ ۲۸۳- ۲۸۲، چ بیروت ۱۹۶۵ مکتبه خیاط.
[۵] «انساب الاشراف» ۱/ ۵۳۲+« صحیح مسلم» ۸/ ۲۷، باب من لعنه النبی+« شرح النهج» ۱/ ۳۶۵+« مسند طیالسی» حدیث ۲۷۴۶+ ابن کثیر ۸/ ۱۱۹، و قد عدّهمن فضائله.
[۶] « انساب الاشراف» ۱/ ۵۳۲.
[۷] در آینده خواهیم دید که این مرد بینوا، چگونه از اموال مسلمانان به ثروت میرسد، و کاخ سبز بنا مینهد.
[۸] «صحیح مسلم» ۴/ ۱۹۵، باب المطلقه ثلاثا لا نفقه لها، در کتاب طلاق+« مسند طیاسی»/ ۲۲۸، حدیث ۱۶۴۵+« سنن ابیداود»/ ۳۰۸- ۳۰۷، کتاب النکاح+«سنن ابیماجه»، کتاب النکاح، حدیث ۱۸۶۹.
[۹] « مسند احمد» ۴/ ۴۲۱+« صفین نصربنمزاحم/ ۲۴۶، در این مدارک است که اسم معاویه و عمروعاص به صراحت برده شده است+« النصایح الکافیه»/ ۹+« اللئالي المصنوعه»، باب مناقب سایر صحابه ۱/ ۴۲۷.
[۱۰] « العقد الفرید» ۴/ ۳۴۵، معاویه به دنبال عباده فرستاد؛ و از او در جنگ با امیر المؤمنین یاری خواست. آنگاه که عباده به مجلس معاویه وارد شد در میان او و عمرو نشست، و این حدیث را برای آنها باز گفت
[۱۱] « صفین»/ ۲۴۶- ۲۴۵.
[۱۲] « صفین»/ ۲۴۸+« طبری» ۱۱/ ۳۵۷+ زبیربنبکار نیز در مفاخرات همین عبارت را آورده است.« شرح نهج» ۲/ ۱۰۳+« تذکره الخواص» لابن الجوزی/ ۱۱۵.
[۱۳] برای نمونه در متون معتبر میتوان شرح حال حکم بن ابی العاص وعقبه بن ابی معیط ودیگر افراد این خاندان را مطالعه کرد که آکنده از نقاط ضعف دینی میباشند.