راوی: حجت الاسلام سلیمی (خواهر زاده علامه عسکری)
هنگامی که علامه عسکری به جهت فعالیتهای تبلیغی در عراق توسط صدام به اعدام محکوم شده بود، از عراق به لبنان فرار کردند و از لبنان به کشورشان یعنی ایران برگشتند. [حدودا سال ۱۳۴۸ شمسی] بعد از ورود به کشورشان اول وارد منزل همشیرهشان [که والده ما هستند] شدند. مرحوم والد نقل میکردند: همان وقت که علامه عسکری منزل ما بودند، تلفن زنگ زد. من تلفن را برداشتم، یک آقایی صحبت کرد گفت:
«آقای سید مرتضی عسکری اینجا هستند؟»
من هم گفتم: «بله.»
گفت: «گوشی را بدید به ایشان.»
گفتم: «شما؟»
گفت: «من نصیری هستم.» ارتشبد نصیری ریاست ساواک
گوشی را دادم به علامه عسکری. ایشان مدتی با نصیری صحبت کردند. ظاهرا نصیری به ایشان گفته بود که شما عراقی هستید! (چون علامه عسکری آن زمان به خاطر این که بتوانند فعالیتهایشان را در عراق پیش ببرند شناسنامه عراقی هم گرفته بودند.)
نصیری گفت:«شما عراقی هستید و این جا که آمدید، باید با ما هماهنگ باشید و بدون اجازه ما کاری نکنید… یا باید اقامت بگیرید یا مثلا هر روز خودتان را معرفی کنید به کلانتری [و این جور حرفها…]»
مرحوم والد میگفتند: ناگهان دیدم صدای علامه عسکری بالا رفت و با لحن تندی گفتند: «این جا کشور خودم است. من به کشور خودم آمدم و برای آمدن به کشورم از شما اجازه نمیگیرم و شماها نمیتوانید برای من کسب تکلیف بکنید. اگر هم ناراحتید اینجا نمیمانم. میروم جای دیگری.»
نام ارتشبد نصیری [ریاست ساواک شاهنشاهی] آن زمان چیز وحشتناکی بود ولی علامه، قرص و محکم پاسخ دادند. شجاعت علامه عسکری مثال زدنی بود.