سخنرانی علامه عسکری به مناسبت شب ضربت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام)
آخر چرا علی را بغض داشته باشند؟ برای شجاعتش؟ برای علمش؟ برای جودش؟ برای عبادتش؟
چهار نفر از صحابه هستند میگویند: «ما در زمان پیامبر منافقین را میشناختیم به این که بغض به علی دارند.»
ولی با پیامبر چه کنند؟ پیامبر وفات کرد، دیگر مطمئن هستند جبرئیل نمیآید به پیامبر خبر دهد و نشان دهد که منافقین کیستند.
«و ما محمد إلا رسول قد خلت من قبله الرسل أفإن مات أو قتل انقلبتم علی أعقابکم»
پیامبر، پیامبری است مانند پیامبران گذشته اگر شهید شد یا مُرد رو به عقب برمیگردید؟
[آنها] رو به عقب برگشتند. آن درب خانهای که در مسجد باز میشد بعد از نزول آیهی «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت…» پیامبر در هر وقت نماز میآمد در خانه علی و فاطمه. -صحابه در مسجد هستند- دو دست در دو طرف در میگذاشت: «السلام علیکم یا اهل البیت النبوة الصلاة الصلاة». قاعده این بوده است که مؤذن در آن وقت، وقت اذان که [اذان] میگفت، میرفت در خانه پیامبر و بعد در خانهی خلفاء و خبر میکرد که وقت نماز است. این کار را پیامبر با خانه علی و فاطمه میکرد. در آن خانه زیارتنامه میخواند. همین صحابه بودند! که درب این خانه آتش آوردند چرا؟ کینهها جا پیدا کرد، دیگر افروخته شد حالا به چه حالی حضرت را به مسجد آوردند باشد [برای فرصتی دیگر].
آن وقتی که علی در کوفه خلیفه بود شنید یکی میگوید: «وا مظلمتاه…» وای که بر من ستم شده. صدایش کرد بیا با هم بگوییم «وا مظلمتاه…» وای که بر من ستم شده است. علی میگوید. میگوید بر من ستم شده است به شماره سنگها، این قدر بر من ستم شده است. آیا کم است؟! اولین مردی که به پیامبر اسلام آورده علی بوده است، اولین مردی که با پیامبر نماز خوانده با پیامبر علی بوده است…
حالا آمدند به او میگویند تو کافر شدی. بیا اعتراف بکن که کافر شدی بعد توبه کن. این درد هست یا نیست؟!
ببینیم ما با شما چه میکنیم. میفرماید: «الدهر أنزلني، أنزلني حتیٰ قيل معاوية بعلي» آن قدر زمانه مرا پایین آورد تا بگویند علی و معاویه. درد این است.
آقا مردم را میخواند: «برویم به جنگ» میرود در معسکرش [اردوگاه نظامی] نمیآیند. [با وجود آن که] خلیفه و امیرالمؤمنین است!
حضرت میفرماید: «ملأتم قلبي قيحا» دلم را پر از خون کردید، میگفت: «متیٰ یُبعَثُ أشقیٰها فیخضب هذه من هذه». میگفت: خدایا کی میشود اشقی [بدبختترین] الاولین و الاخرین بیاید و محاسن مرا از خون سرم خضاب کند. «و الله لابن ابی طالب آنس بالموت من الطفل إلیٰ ثدي امه» به خدا قسم پسر ابوطالب به مرگ مانوستر است از طفل شیرخوار با پستان مادرش. دعا کرد: خدایا «أبدلنی بهم خیرا منهم» خدایا بهتر از اینها به من قسمت کن، به این اهل کوفه هم بدتر از من قسمت کن. دعایش در دهه آخر ماه مستجاب شد.
در این دهه که شد، حضرت حالش دگرگون بود. هر شب یک جا افطار میکرد. مثل امشبی خانه ام کلثوم است. شنیدهاید. طبق آورد نان و نمک و شیر، حضرت نان و نمک را خواست و چند لقمهای خورد و مشغول عبادت است، از در اتاق بیرون میآید و به آسمان نگاه میکند و میگوید: «هي هي و الله» به خدا قسم همین امشب است. ام کلثوم میگوید: چه میشود تو را پدر. میگوید: پدرت جنگها رفت ولی هیچ شبی مانند امشب بر من نگذشت. مشغول عبادت است تا وقت سحر، وقت اذان بیرون میآید. اذان گفته است. پایین آمده است، در محراب عبادت آمده است، شروع کرد به نماز. ملعون ازل و ابد آمد و شمشیر را بلند کرد چنان که حضرت سر از سجده برداشت شمشیر بر فرق آن حضرت نازل کرد. شمشیرش همان جای شمشیر عمرو بن عبدود فرود آمد. حضرت به خاک افتاد و فرمود: «فُزتُ و ربِّ الکعبة» به خدای کعبه رستگار شدم. خاکهای محراب را بر زخم خود میپاشد. اللهم صل علی محمد و آل محمد. اللهم إنا نسألک بدم المظلوم الحسین، أن تصلي عليهم أجمعين.