بحث ما بر سر خرابکاریهایی بود که زنادقه در افکار اسلامی بین مسلمانها ایجاد کرده بودند. گفتیم مبدأ وجود زنادقه جلوتر از عصر حضرت باقر (ع) ندیدیم. نمیگوییم نیستند. بنو امیه یک عداوتی با پیامبر (ص) و اهلبیت (ع) داشتند و کلی با اسلام [عداوت داشتند] به جز عمر بن عبد العزیز. [آنها] کاری با اسلام نداشتند که [مثلا] اسلام را ترویج کنند… لذا با زنادقه کاری نداشتند.
نشاط [=فعالیتهای] زنادقه در عصر امام جعفر صادق (ع) روشن شده. [البته] وجودشان در عصر حضرت باقر (ع) بوده، دلائلی [بر این گفته] داریم. ولی زمان امام جعفر صادق (ع) که اواخر [دوران] بنی امیه بود، اینها در مکه میآمدند و با حاجیها و با حضرت امام جعفر صادق (ع) بحث میکردند. [حتی] با شاگردان امام جعفر صادق (ع) [هم] بحث میکردند. [موارد اینها] مفصل است. تا [آن که] زمان بنی العباس [رسید].
بنی العباس شروع به کشتن زنادقه کردند. آنها کارشان این بود که عکس «مانی» را میآوردند. چون [زنادقه] در زمان مهدی عباسی شناخته شده بودند به این علت که تظاهر میکردند [و عقائدشان را علنی میکردند]. درست مانند وضع کمونیستی در بعد از جنگ جهانی دوم که همه جا خرابکاری فکری میکردند. [خلاصه] بنی العباس همه جا شروع کردند به قتل عام زنادقه. من از این کشتار [در منابع تاریخی] تا عصر مأمون دیدم، [که میشود سال] دویست و خوردهای [از هجرت]. آنها قتل عام میکردند. میآوردنشان، عکس مانی را نشان[شان] میدادند اگر زنادقه از مذهب مانوی تبری میکردند خلاص میشدند و الا کشته میشدند و باید هم به صورت [عکس] مانی آب دهان بیاندازند. این مختصر[ی از سرگذشتشان]…
بعد از این از کشورهای اسلامی بیرون رفتند و به طرف چین رفتند و حکومتی تشکیل دادند که آنها دستهای دیگر هستند و ما الآن با خرابکاری فکریشان کار داریم. بحث ما بر سرِ یک نفرشان بود که نامش سیف بود. چگونه شد که من دنبال این بحثها رفتم؟
چطور علامه عسکری به این تحقیقات روی آورد؟
در بحثِ فقه استدلالی متوجه شدم که ادلّهی فقهیِ سیرهای پیامبر (ص) در کتب فقهی فریقین نادر است. در فکر این افتادم که سیرهی پیامبر (ص) را جمع آوری کنم که مدرکِ فقهی بشود. در ضمن فکر میکردم که دربارهی سیره پیامبر (ص)، ما مسلمانها خلافی نداریم. [چه جنگ] احد بوده، [چه] بدر بوده، خندق بوده، هجرت بوده… [به فکر افتادم] یک کتابِ سیرهی پیامبری بنویسم [و] از همهی کتابهای روایتهای همهی مسلمانها جمع آوری کنم و نامش را بگذارم «لواء الوحدة» [=پرچم وحدت]. یک همچین چیزی.
شروع به جمع آوری روایات کردم. در این روایات به روایاتی که آن را صحیح میخواندند برخورد کردم. [مثلا] در صحیح مسلم دارد که یک بابی [فصلی] هست:
«أيُما مؤمنٍ لَعَنَه النّبي أو سَبّه جَعَلَه اللهُ لَه زكاةً و طَهوراً»
هر مؤمنی را پیامبر او را لعن یا سب کند، خداوند [این لعن و سب] را برای او مایه زکات و طهارت قرار داده است.
پنج ششتا روایت [این شکلی دیدم]… نمیشود [که] پیامبر مؤمن را لعن کند! خداوند میگوید:
«و إنّكَ لَعلیٰ خُلُقٍ عَظیمٍ»
در یک غزوهای یا سفر حجی یکی از همسفریهای حضرت (ص) یک شتری را لعن کرد. حضرت (ص) فرمود: چیز ملعون با ما نباید باشد. رهایش کنید برود بیرون. این [دست روایات] نمیشود صحیح باشد! حالا من آنها را در جزء دوم [کتاب] احادیث ام المؤمنین عائشة بررسی کردم.
یک باب دیگر:
«أنتُم أعلَمُ بأمورِ دُنیاكُم مِنّي»
«شما در امور دنیایتان از من اعلمترید»
این [حرف و انتساب آن به پیامبر (ص)] خیلی خطرناک است! این حرف [که]: «شما در کارهای دنیاییتان اعلم از من هستید.» [مگر] اسلام فقط برای عبادات است؟ نظام حکومت، نظام دنیایی… اسلام همه جا [برنامه دارد]… نظامی است که همه جوانب حیات انسان را کافل است [برعهده دارد]. [پس این روایت] صحیح نیست.
در صدد شدم که اول باید -به اصطلاح علمی- تمحیص سنة الرسول [=بررسی دقیق سنت رسول الله] بکنیم. اول باید بررسی کنیم صحیحِ سنت را پیدا کنیم. نمیشود با این همه روایاتی که عقیده به صحتش دارند سیره نوشت. آمدم دنبال این کار که تا به امروز هر چه تألیف داشتم در این باره بوده.
علمای مسلمانهای فریقین [شیعه و سنی]، روایات فقهی را بررسی کردند. سندش را، متنش را. ولی روایات غیر فقهی را بررسی نکردند. همین جوری نقل میکنند. در صورتی که سیرهی پیامبر (ص) اسلام عملی است، تجسم اسلام است، مهمترین چیز است. سیرهی پیامبر را دیدم سیرهی صحابه را، سیرهی حضرت امیر را، خراب کردند و [وضعیت] جوری است که مسلمانها به به صحت این روایات معتقدند. در نتیجه بینش اسلامی خراب شده. [روایات سیرهای] اهمیتش بیش از اهمیت روایتهای فقهی است. در این مسیر…
حالا بحثهای زیادی دارم. شاید که کمتر از نیمی از بحثها تا به امروز به چاپ رسیده. باقی دیگرش خطی است. در این بحثها یکی از بحثهای من بررسی خرابکاری زنادقه بوده. یکی از اینها به نام سیف بوده. البته نام این روایات به نام سیف است. من معتقدم پشت سر سیف، پشت سر این یک نفر، جماعتی بودند [که] خرابکاری میکردند، ولی در کتابهای مسلمانها، روایات به سیف منتهی میشود ما هم میگوییم روایات سیف.