مهمترین خرابکاری [سیف بن عمر]، ساختن داستان «عبدالله بن سبا»ست. [اولا] این را بگویم: چه جور ما این [چندین] صحابی ساختگی را گیر آوردیم؟ به دو جور:
یکی هر جا اسم صحابه بوده، بررسی کردیم، کتابهای حدیث، کتابهای سیره، احادیث را… آن چه از غیر سیف نقل نشده بود، دانستیم این مال سیف است. علی حده.
یکی دیگر: ما در انساب [عرب]… [البته بگویم أنساب عرب] یک علمی است که غیر متخصصین نمیتوانند بفهمند. عرب نسب خودش را حفظ میکند. حتی برای اسبهایشان نسب داشتهاند: أنساب الخَيل [=نسبهای اسبها]! در مردم عرب، از زمانِ عصر جاهلی تا سال [شاید] ۲۰۰-۳۰۰، یک نفر مردِ عربی را نمیتوانید بجوئید که ما نسب او را یا به قحطان نرسانیم یا به عدنان. خوب میآییم میبینیم [صحابی به نام] قحقاح بن عمرو تمیمي… جدش کیست؟… نیست… [پس ساختگی است]. [در حالی که نسبِ صحابی به نام] خالد بن الوليد را میرسانند تا عدنان یا تا قحطان. [پس] انساب محفوظ است. تا به امروز هم من [به] یاد دارم [که] در سامراء، عربها بچههایشان را، [وقتی] ۶-۷ ساله بودند، ۷ پدرش را [به آنها] یاد میدادند. میگفتند: کسی که اسم پدر و جدش را نداند، حلال زاده نیست. این [سنت] در عرب بوده. میآییم میبینیم این اسمها در هیچ کجا به جائی نمیرسد. حالا میآییم سرِ عبدالله بن سبأ.
یکی از آنهایی که [سیف بن عمر زندیق] خلق کرده عبدالله بن سبأ است. کارهایی که به او نسبت داده چه بوده؟ چرا این [شخصیت] را درست کرده؟
داستان آن است که پیامبر اکرم (ص) حکم بن ابی العاص در مدینه پشت سرِ پیامبر (ص) راه میرفت، تقلید پیامبر(ص) را درمیآورد. زبانش را در میآورد. سرش را تکان میداد. مسخره میکرد پیامبر را. پیامبر یکبار برگشت و گفت: «کُن كما أنتَ.» «همین جور بمان.». این تا آخر عمر، راه که میرفت، سرش را تکان میداد [و] زبانش را [از] دهانش در میآورد. بعد هم یکبار آمده بود خانهی پیامبر (ص) را گوش میکرد [جاسوسی میکرد]. پیامبر (ص) او را لعنش کرد و طردش کرد، از مدینه بیرونش کرد به طائف. زمانِ خلیفهی اول، عثمان که برادر زادهاش بود… آمد از خلیفهی اول خواست: «بگذار این برگردد.» [خلیفهی اول] گفت: «نه.» یک مقداری او را دورتر فرستاد [بیشتر تبعید کرد]. در زمانِ خلیفهی دوم، [عثمان] آمد از خلیفهی دوم خواست. باز خلیفهی دوم هم یک مقداری او را دورترش کرد. خودش که به خلافت رسید، حکم بن ابی العاص را آورد و فرزندش مروان، همه کارهی دار الخلافه شد. این یک.
بعد در کوفه… (قسمت شرقی کشورهای اسلامی، دوتا پایتخت داشته. یکی کوفه یکی بصره.) کوفه را سعد وقاص که فاتح آنجا بوده، والی آن جا بوده است. [عثمان] عزلش کرد، برادر خودش را ولید بن عقبه که یک شرابخواری بود… وقتی که این شخص اسلام آورد، پیامبر فرستادش که زکات بنی المصطلق را بگیرد، این آمد و بنی المصطلق به استقبالش بیرون آمدند، ترسید… برگشت آمد به پیامبر (ص) گفت که اینها جمع شده بودند من را بکشند، من هم فرار کردم. پیامبر (ص) آماده شد که لشکر آن جا ببرد، آیه نازل شد:
«يا أيُّها الذينَ آمَنوا إنْ جاءَكُم فاسقٌ بِنبأٍ فَتَبَيَّنوا» ای کسانی که ایمان آوردهاید اگر فاسقی برایتان خبری آورد، تحقیق کنید.
ولید در این آیه خدا، [او را] فاسق نامیده. شرابخوار بود. [عثمان] به جای سعد وقاص، ولید را گذاشت. ولید شرابخواری میکرد، یک بار صبح برای نماز صبح در لباس شرابخواری آمد. چهار رکعت نماز صبح خواند. بعد در قنوتش خواند:
«عَلقَ القلبُ الربابا بعدَ أن شابَ و شابا» قلب رقیق علقه یافت و عاشق شد بعد از آن که پیر شد…
استفراغ کرد در محراب، مردم را اذیت کرد. رفتند نزد عثمان شکایت کردند … [خلاصه] داستانی دارد…
ابو موسیٰ اشعری والی بصره بود، فتوحات داشت، [عثمان] او را عزل کرد. پسر دائی ۱۷ سالهاش را آن جا گذاشت. در مصر عمرو عاص، فاتح اسکندریه بود، او را عزل کرد، در آن جا عبدالله بن سعد بن ابی سرح که برادر رضاعی عثمان بود، آن جا فرستاد. تمام اینها با مسلمانها بد رفتاری میکردند.
در شام، معاویه [بود]، اینها با صحابه در میافتادند. معاویه با عبادة بن صامت، با ابوذر… همین طور اینها شکایت میکردند، فایده نمیکرد
لذا مسلمانها شوریدند و سبب آن فتنهی بزرگ شد. سبب کشته شدن عثمان شد.
سیف، خواسته به نام این که دفاع از اینها بکند، گفته یک عبدالله بن سبا یهودی بوده در یمن، عرب بوده، از اهل یمن بوده. (یمن هم یهودی داشته هم نصرانی). آمد در زمان عثمان و اظهار اسلام کرد، دوتا عقیده در بین مسلمانها ایجاد کرد، یک عقیدهی این که هر پیامبری وصی دارد [و] علی وصی پیامبر است. یکی عقیدهی رجعت و گفت عثمان حقّ علی را غصب کرده پس باید ما علیه عثمان شورش کنیم. آن وقت آن چه اینها خرابکاری دارند، همه خرابکاری اینها را به دروغ اصلاح کرده این یک.
دو اصحاب خوبِ پیامبر (ص) را [مثل] ابوذر، عمار، حجر بن عَدي، صعصعة بن صوحان، تمام اینها را [سیف] گفته [که] اتباع این یهودی [=عبدالله بن سبا] شدهاند. و حتی محمد بن ابی بکر که در خانهی حضرت امیر (ع) بود، او هم تابع این شد. محمد بن ابی حذیفه، مالک اشتر… و اینها را حضرت امیر (ع) نمیدانست که این یک چنین ادعائی دربارهی حضرت امیر (ع) میکنند. این که قابل عقیده [و قابل قبول] نیست که ابوذر و عمار که با حضرت امیر (ع) همکار بودند در جنگها، دوست بودند… اینها به حضرت امیر (ع) نگویند [که] این یهودی آمده دربارهی شما چنین حرفی میزند شما قبول دارید یا نه؟
[سیف] میگوید که این [شخص] کار [و تشکیلات] سرّی ایجاد کرد، او بود که عثمان را کشت، اینها کشتند به امر او جنگ جمل را به پا کرد… تا آخر…
مقصود او از این کار آن است که این زشتکاریهای بدان را اصلاح کرده و از طرف دیگر اصحاب خوبِ پیغمبر (ص) را بدنام کرده. باز در این جا خرافاتی وارد کرده که من بیش از این نمیگویم. من اینها را در دو جلد، عبدالله بن سبا بررسی کردم.