اهداف اصحاب امام حسین (ع)
آنهایی که با حضرت سید الشهداء بودند اولا که حضرت سید الشهداء در دو منزل، سه منزل، طرد میکرد، میگفت: «بروید» از یک طرف میرفت کمک میخواست. ولی کمک خاص میخواست. تا شب عاشوراء که به آنها میگفت دست همدیگر را بگیرید و از من جدا بشوید، اینها فقط من را میخواهند. پی کسی نیستند. در آن شب گفت. تا به آن مرد که پسرش اسیر بود گفت: «پسرت را برو از اسارت در بیاور». یکی یکی آنها را میگفت [بروند]. آن دستهای [هم] که برای خلافت آمده بودند و در بین راه همراه شده بودند، رفتند. کسی نماند، هر کسی بود رفت. اینهایی که مانده بودند روشنترین حرفشان حرفی بود که حضرت اباالفضل زد:
«وَ اللَّهِ إِنْ قَطَعْتُمُ يَمِينِي إِنِّي أُحَامِي أَبَداً عَنْ دِينِي
وَ عَنْ إِمَامٍ صَادِقِ الْيَقِينِ نَجْلِ النَّبِيِّ الطَّاهِرِ الْأَمِين»
«به خدا قسم دست راستم را قطع کنید، من تا ابد از دینم حمایت میکنم،
و نیز از امام با یقین صادق، فرزند پیامبر طاهر امین [حمایت میکنم]»
و [نیز] علی بن الحسین [علی اکبر]:
«أَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِي نَحْنُ وَ بَيْتِ اللَّهِ أَوْلَى بِالنَّبِي
تَاللَّهِ لَا يَحْكُمُ فِينَا ابْنُ الدَّعِي أَضْرِبُ بِالسَّيْفِ أُحَامِي عَنْ أَبِي
ضَرْبَ غُلَامٍ هَاشِمِيٍّ قُرَشِي»
«من علی بن الحسین بن علی هستم. ما قسم به خانه خدا، به پیامبر خدا شایستهتریم
به خدا قسم فرزند حرامزاده بر حکومت نمیکند. با شمشیر میزنم از پدرم حمایتم میکنم،
ضربهی جوانِ هاشمیِ قریشی»[۱]
آنهایی هم که از انصار بودند تمام حرفشان این بود که این بلندی که دوربینی [دوراندیشی] که حضرت سید الشهداء و حضرت اباالفضل (ع) داشته است، از گفتههایشان بر نمیآید [ولی] یک مطلب از همهشان بر میآید. آنکه ما دفاع از ذریه پیامبر (ص) بکنیم. اینها دفاع کردن از حضرت سید الشهداء میگفتند رضای خدا در این است و ما که از شما دفاع کردیم میرویم پهلوی پیامبر (ص) و بهشت [مثل] آن [گفته] جون، برده امام حسین (ع) که میگوید:
«يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَنَا فِي الرَّخَاءِ أَلْحَسُ قِصَاعَكُمْ وَ فِي الشِّدَّةِ أَخْذُلُكُمْ وَ اللَّهِ إِنَّ رِيحِي لَمُنْتِنٌ وَ إِنَّ حَسَبِي لَلَئِيمٌ وَ لَوْنِي لَأَسْوَدُ فَتَنَفَّسْ عَلَيَّ بِالْجَنَّةِ فَتَطِيبَ رِيحِي وَ يَشْرُفَ حَسَبِي وَ يَبْيَضَّ وَجْهِي لَا وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُكُمْ حَتَّى يَخْتَلِطَ هَذَا الدَّمُ الْأَسْوَدُ مَعَ دِمَائِكُم؛
ای پسر رسول خدا، من در راحتی کاسه لیسِ سفره احسانتان بودم و اکنون در سختی شما را رها کنم؟! به خدا قسم که [میدانم] بوی من بد است و حَسَب من پست است و رنگ من سیاه است. بهشت را بر من ارزانی دار تا خوش بو شوم و حسب من شریف شود و پوست صورتم سفید شود. نه به خدا قسم شما را رها نمیکنم تا آنکه این خون سیاه با خونهایتان آمیخته شود»[۲]
همه آنها، حرفشان این است.
بعضیها در دنیا، اینهایی که میروند جنگ میکنند، آنهایی که خیلی شجاعت دارند، یا پیش میروند [و پیروز میشوند] یا کشته میشوند، إحدی الحسنَیَین (یعنی دو نیکی پیروزی یا شهادت) بوده. در وقعه طف (عاشوراء)، فقط یک حُسْنی بوده. إحدی الحسنیین نبوده، یا فتح یا بهشت نبوده. فقط [شهادت و] بهشت بوده. مطلب دیگر این است که بعضیها هم در جنگها هستند که از خود گذشتگی نشان میدهند ولی بعد میدانند که برای آنها مجسمه میسازند، چهها میکنند، قهرمان تاریخ میشوند و… [اما] اینها [اصحاب امام حسین (ع)] میدانستند وضع چنان است که دولتی غالب میشود [که] نظیرش را در زمان زیاد بن ابیه دیده بودند. خانهها را خراب میکنند. سالیانه خانواده را میبرّند. یعنی عطایشان [از بیت المال] از بین میرود. میدانستند در دنیا هیچ ندارند. این برای اینها [اصحاب امام حسین (ع)] واضح است.
اهداف پیروان یزید
هدف آنهایی که با یزید بودند چه بوده است؟ از عمر سعدش گرفته که [میگفت]: «أأترکُ ملک ری؟ حکومت ری را رها کنم؟» [هدفش] صاف و پوست کنده برای مُلک ری بود. اصلا در تاریخ نشان نمیدهد دو گروه در برابر هم باشند، یک گروه اینچنان جز خدا هیچ [هدف دیگری] در آنها نباشد. طرف دیگر این قدر در پستی و رذالت فرو رفته باشند، برای این که حضرت سید الشهداء (ع) در وقعه کربلاء از آنها [لشکر عمر سعد] سؤال میکند: «خونی از من طلب دارید؟ مالی از شما بردم؟ مثلا چشم کسی را سَقَط کردم؟ دست کسی را…؟ دیهای یا قصاصی از من طلب دارید؟» [بعد حضرت میافزاید:] «أنسبوني مَن أنا؟ نَسَب من را بگویید من کی هستم؟ [آیا] خدیجه جده من نیست؟ پیامبر (ص) جد من نیست؟ جعفر طیار عموی من نیست؟ حمزه عموی پدرم نیست؟ فاطمه…» این جور روشن؟… ولی اینها [لشکریان عمر سعد] چه میگفتند؟:
« انْزِلْ عَلَى حُكْمِ بَنِي عَمِّك؛
به حکم پسر عمویت تن بده»[۳]
چرا این کار را کردند؟… سر حضرت سید الشهداء را در شب یازدهم به منزلش میبرد، به زنش میگوید: «جئتک بغنی الدهر، من توانگری دنیا و عالم را برای تو آوردم» آن یکی دیگر درمقابل ابن زیاد رجز خوانی میکند:
«إملأ رکابي فضة و ذهباً، رکاب من را از نقره و طلا پر کن»[۴]
هدف چیست؟ فضه و ذَهَب [نقره و طلا]! آنهایی که بر [پیکره شهدای کربلاء] اسب دوانی کردند [نزد ابن زیاد رفتند و این شعر را خواندند و جایزهای گرفتند]:
« نَحْنُ رَضَضْنَا الصَّدْرَ بَعْدَ الظَّهْر؛
ما سینه را پس از کمر خرد و نرم کردیم»[۵]
[همه هدفشان] پول و طلا و درهم و دینار [بوده]. پس آنها در پست فطرتی در تاریخ نظیر نداشتند. آن جور ریختند مقنعه از دختران پیامبر (ص) میکشند… به اندازهای که [حتی] از رخت و لباس کشتهها نمیگذرند. از روی قساوت، طفل صغیر را که بر دست برداشتهاند، آماج [حمله خود] قرار میدهند. پس اینها در رذالت و پست فطرتی [بینظیر بودند و هدفشان] فقط و فقط تقرّباً إلی ابن زیاد [برای نزدیکی به ابن زیاد] بود. اصحاب امام حسین (ع) تقرّباً الی الله [تقرب به خدا] بودند [ولی] اینها تمام تقرّباً إلی ابن زیاد! و ابن زیاد تقرّباً إلی یزید. هیچ چیز دیگری غیر از اینها نبوده. این هدفهای اطراف قضیه از داستانهای تاریخی و از اقوال طرفین بوده.
علامه عسکری، پنجشنبه ۱۴ محرم ۱۳۹۴ هجری قمری مصادف با ۱۸ بهمن ۱۳۵۲ شمسی
——————————————————————————–
[۱]– شیخ مفید، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج۲، ص: ۱۰۶
[۲]– سید ابن طاووس، اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، النص، ص: ۱۰۹
[۳]– شیخ مفید، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج۲، ص: ۹۸
[۴]– شیخ صدوق، الأمالي، النص، ص: ۱۶۳
[۵]– سید بن طاووس، اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، النص، ص:۱۳۵